پاسخ به دیروز صبح تازه نیم ساعت بود هامون بیدار شده بود زنگ زدن محل کارم داره از گرسنگی غش میکنه چنان داستان...
منم رفتم شهرستان بردیارو سپردم خواهرم و خوهرزاده ام،یه نوک پا رفتم سرخاک یکی از از اقوام که تازه فوت شده بود، 23 بار فقط خواهرزاده ام زنگ زده بود گوشی خودم،17 بارم گوشی شوهرم، گریه که بیاین خونه، ما هم عجله ای برگشنیم ببینیم چی شده دیدم زاااار میزنه میگه خاله هر چی بهش شیر و غذا دادیم نخورده!!!!!! گفتم خیلی مسخره ای پریا سیرش کردم رفتم،نزاشتن سرخاک مامانمم برم??
1399/03/27 10:53