تازه تو عقد باهم رفتیم اصفهان یک هفته

بعدشم هرزه نبودم ک بدم بهش خودم میخاستم طلاق بگیرم ولی خودش خواس بمونم

ب مامانم اینا گفتم خواهر شوهرم اینا باهامونن?

خب

رفتیم عشق و حاا?

تو دوران عقدمون

من شب نامزدیمون جلو در خونمون شلچغ بود

همون شب خواستکاری

تا پسرای محله دیدن

بعدم ک ما رفتیم دور دور دیده بودن

پر کردن همه جا رو

فرداش یه دعوایی شد

همه زنگ میزدن ب مامانم

ک دخترتو چرا شوهر دادی ما میخواستیم اینو

ما رفتیم پارک انقد ازم لب گرف ک پیرمرده اومد گف اینجا لس انجلس نیس ک

یه پسره هم زنگ زده بود گفته بود من خیلی وقته عاشق دخترتم و هیچوقت فراموشش نمیکنم و هیچوقت ازدواج نمیکنم

من پسرعمومو پسر عمم قهرن با مامانم

مامانمم گفته بود غلط کردی?

ما کل فامیل قهرن

????

الان ن رفت و امدی هس ن چیزی

شوهرم رو ک میبینن روشونو میندازن اونور میرن

فقط یکیشون خیلی با شوهرم خوبه

من هر خاستگاری واسم میومد بابام میگف پاهاتونو قلم میکنم اگه بیاین بالا

چن وق پیش پروفایلش گذاشته بود فراموش نمیشی ولی خوشبختیت شرطمه