ایده های شب جمعه دلبری

34 عضو

چرا

1399/10/17 10:08

صب خبر

1399/10/17 10:08

خونه مادرم بودیم من ی چیزی به همسرم گفتم بعد مادرم گفت تو گفتی گفتم نه به جون حسن که قسم دورغ بود مجبورشدم همسرم گفت دیگه قسم به جون خودم باور نمیکنم

1399/10/17 10:09

بعدش یه جوری شد

1399/10/17 10:09

خانواده همسرم اومدن شب نشینی خونه مادرم خواهرشوهر عکس خودش استوری کرده بود همسرم بدش میاد اعصابش خورد شد گرفته

1399/10/17 10:10

بعدش رفت خونه که بخوابه به من شب بخیر نگفت چون خونه مادرم موندم صبحم ی صبح بخیر ساده مثل همیشه نبود

1399/10/17 10:11

این ناراحتم کرده نمیدونم چی شده

1399/10/17 10:11

تازه به جون خودم قسم دادم گفت ناراحت نیستم

1399/10/17 10:11

حالا انشالا شب خوب میشه

1399/10/17 10:19

ووویییی

1399/10/17 10:58

بچهاااا

1399/10/17 10:58

اومدم دندون پزشکی

1399/10/17 10:58

دعا کنییین

1399/10/17 10:58

خیلی خیلی استرس دارم?

1399/10/17 10:58

خیلی بده دندون پزشکی

1399/10/17 11:35

برا چ کاری رفتی

1399/10/17 11:35

اووف الان فهمیدم چرا ناراحت بود

1399/10/17 12:53

بخاطر قسم

1399/10/17 12:53

خودش گف

1399/10/17 12:57

پاسخ به

برا چ کاری رفتی

دندونم شکسته
رفتم گفت باز عصب کشی کنی بعد روکش
کلش 1 تومن
.
برای هفته دیگه نوبت داش

1399/10/17 13:02

این درد نداره

1399/10/17 13:10

کشیدن پدر آدم درمیاره

1399/10/17 13:10

آره درسته درد نداره...
اما ترس داره

1399/10/17 13:26

عکس کوچولوهات بده

1399/10/17 13:41

پاسخ به

خودش گف

حرف زدیم گفت امروز ارزشمو فهمیدم

1399/10/17 13:49