#تجربه_کاربران #لذت_برتر
تجربه زندگی من
15 سالمه 3ماهه که نامزد کردم با پسرعموم،اونا تقریبا 2 سال هی میومدنو میرفتنو تهدید میکردنو....(من تو بچگی بابامو از دست دادم )خلاصه می گفتن باید حتما قبول کنی،وگرنه نمیزاریم.......
خب منم بدون هیچ ترسی رو حرفم بودمو قبول نمیکردم، چون خاهرم ی ازدواج نا موفق با پسر یکی از عموهام داشته بود
دیدم ی روز زن عموم اومد خونمون و کمی باهام صحبت کرد ،اصلا نمیدونم چم شده بود انگار برام دعا کردن پیش ملا،همه اینو می گفتن ،چون این کاره بوده،آخه من 2سال از این حرفا شنیده بودم،مهال بود که قبول کنم با این حرفا،
خب بالاخره هرچی که بود ی سری قولو وعده بهم دادنو، منم قبول کردم ،البته به امید اینکه علاقه ای ایجاد بشه،پسر عموم هم انگار زیاد حسی نداش بهم،آخه مامانش هی میگفتو پافشاری میکرد
اوایل نامزدی خوب بودیم،اما من همش زنگ میزدمو بهش اهمیت میدادمو.....اونم میداد ولی من بیشتر، الان تمام اخلاقش اومده دستم ،اون خیلی بد دله ،و منم یه بد ترین حالت ممکن از آدم بددل متنفرم،و خیلی تنده و زبونش دست خودش نیس ،حتی تو صورت مامانش حرفای خیلییییی بدی میزنه،درضمن ما رابطه ی تلفنی تنها داشتیم،من باکرم، شاید در حد دست دادن تنها باهاش بر خورد کردم،من خواهرم به پای بچش سوختو ساخت،نمیخوام مثل اون بشم
ی چیز دیگه مادر شوهرم تو همه ی مسائله شخصی دخالت میکنه، و اینکه حتی برادر شوهرمو خواهر شوهرمم همینطور،خیره سرم برادرش باید بهم بگه عکس پروفایلتو چی بزار در این حد....
تازه چن روز پیش ی بحثی افتاد تو رو خواهرم به پدرم فحش داد ،در حالی که اون اصلا ربطی به ماجرا نداشته،و در آخر من خیلییییییی دخترو خوشکلو عاقلی هستم و سابقه ی ابروم هم پاکه،وخیلیییی هم خواستگار داشتم و حتی بعد نامزدیمم داشتم،و نامزدم اصلا قیافه و هیکل نداره ،هیچ پول نداره،خیلیییی خسیسه ،خانوادش بهم میگن ما واسه همین اومدیم از فامیل زن بگیریم که چیزی پامون نگیرن،یعنی من باید جونم در بیاد تا ی بسته واسم بزنه ،یعنی از اون موقع که نامزد کردم من 2تا بسته ی خیلی کم از اون با هزار تا خسیس بازی گرفتم،واسه بقیه ی چیزا هم همین طور، تازه کار هم نداره،همه ی وعده هاشون تو خالی دراومده، ازشون متنفرم،خانوادم میگن که باید ی آتو ی محکم و منطقی گیر بیاریم،که بزنیمش بهم،ولی اونی که باعث بهم خوردن این کار میشه گیر من نمیاد ?،میدونم که قبل قبول کردن باید به این چیزا فکر میکردم ،ولی همونطور که گفتم زبونم قفل شده بودو فقط گریه میکردم ،???(راستی یادم رفت بگم ،من ته تغاریم، و خانوادم همیشه نازمو
1399/05/15 04:51