پاسخ به چرا
من عقد بودم از دوران دبیرستان ی دفتر داشتم خاطراتمو توش مینوشتم ی دورانی بود پدرم بیکارشدع بود و برادرم سه ماه تو کما بود اوضاع مالیمون داغون شده بود طوری ک حتی نون شبمون رو نداشتیم هرچی داشتیم بابام فروخ واسه درمان داداشم بعد همه ی مشکلات مالی رو تو دفترم نوشتم و اوضاع سختی ک حاکم بود این شوهرم میره دفترمو میخونه بعدش برام کلی ناراحت میشه و قسم میده هروقت کمک خاستین بهم بگین من و خانوادم هیچوقت ی هزار تومنی ازش کمک نخواستیم خب رف رف ازدواج کردیم و امدیم زیر ی سقف حالا تمام اون خاطراتی ک خونده رو بروم میاره مشکلات مالی مثلا بگم فلان چیز بخر میگه خونه بابات یادت رفته چی بودی این شد ک اون دفترچه خاطرات کل زندگی و ایندمو داغون کرد
1399/05/22 20:58