خونه بابام که بودم شبم اشکم ریخت صبحم اشکم ریخت میگفتم من مهدی رو میخام اونم بخاتر کارش نمیتونست بیاد زنگ زد گفت دو روز میام پیشت فقط گریه نکن باور میکنی شیرم کم شده بود تا دیشب که دوباره با مادرم برگشتم خون خودم به شوهرم گفتم دیگه تا دم در هم برم باید کنارم باشی بدون تو دیگه هیچجا نمیرم
1399/07/23 13:29