مادران باردار ایرانی❤️

33 عضو

میگفت دکترم تجویز کرد

1399/06/26 14:28

پاسخ به

عه . پس منم از دکترم سوال کنم ببینم میگه چی

اره بپرس استفاده کن

1399/06/26 14:29

منم عصر میرم ببینم داروخونه ها گیرم میاد

1399/06/26 14:29

سلام

1399/06/26 16:22

میگم بچها

1399/06/26 16:22

کسی هستتتت

1399/06/26 16:22

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/06/26 16:23

سلام عزیزم

1399/06/26 16:53

جانم

1399/06/26 16:53

نگار

1399/06/26 17:15

عصبیم

1399/06/26 17:15

اجی من خردادماه ازدواج کردم تونانزذی خوب بودیم توعقدیکم مشکلات داشتیم ولی گفتم عروسی کنیم درست میشه4سال عقدبودم پدرشوهرمودخترعموهای شوهرم خیلی اذیتم میکردن ولی شوهرم توعقدسرکارمیرفت خوزستان بعدش بخاطره من اومداصفهان البته جایی ک کار میکردابادان بودپیش داداشش ک مهندس بودحاریم خیلی عوضیه چون معلمه خیلی خودشوازماشرمیگیره حس حسادت باش بااینکه خودش خیلی ثروتمندی وخلاصه شوهرم اومدچندماه کارکرداینجاعروسی ک کردم شب عروسیم اومدرابطه برقرازکنه نشدیعنی رابطه برقرازکردهممون زنیم ببخشید ک میگم امالاپایی انقدگریه کردم ک نمیشه گفتم توک مادرنذاره خداهرتینازن بابات میان مثل قدیمیانگاه میکنن خلاصه هرمارمیمردنشدفقط ضربه میزدن ک بلدنبودابودامانمیشدخلاصه ی کوچولو خون صورتی ازم اومدولی باخانوادش گفتم همچین چیزی شده من فک میکردم شوهرم عمدااینکارو میکنه ومنونمیخواداخه شوهرم عاشق من بودولی من سنتی بودم باهاش اماازدواج ک کردیم خلاصه نشدنشدنشدهمش اوضاع اینجوربودحتی کتک میخوردم رفتم یپش ی ملانویس گفت شب عروسی تون یکی دغانوشته بسته ب درخت نخل اطراف خونتون ارمنی بوده ب آنجاست نوشته اماگفت کی فقط گفت ازخانواده شوهرت خلاصه اومد بازش مرذنشدچندجادیگه رفتم پول الکی دادم نشد فتم خوزستان یکی بودی جورایی بازش کرد بعداز8ماه من تونستم یجورایی زن بشم خیلی برام سخت بودالانم ک دارم تعریف میکنم بغض میگیرم یادم میادجون بخاطره این موضوع خیلی کتک خوردن ازش فحش کشم ک داون میگفت مشکل ازتوهه من میگفتم مشکل ازتوهه تااخرش فهمیدیم کاردعاس الان زنم امابازم واژنم تنگه واس همین میگم نمیتونم میترسم اززایمان طبیعی خلاصه شوهرم میرفت کار نمیشدیماه عروسیم کشیده نشدهمش بیماربودیچی میگفت گلبول سفیدت پایینه یکی میگفت چسبندگی روده ومعده داره هرکدوم یحرف میزدن اوایلش خون میوردبالاملی پول خرج کردیم ماک نداشتیم پدرش پول میدادمن همش یاخونه بابام بودم یاخونه باباش خونهم دارم امانمیارم نمی‌برم همسرم خونم سنگینه ازبس دغاتوشه من چندمدت پیشافک میکردم خوب شده شوهرم رفت راه دورسرکارامابازبیمارشداینجام بودن دیک یسالونیم همش پرستاریشوکردم توخونه توبیمارستان امافایدهه نذارههه حتی خانوادش بهم سرکوب دادن بابام داداشام اول درک میکردن اما خستشون شده همش فحش میدن زندگیم اینجوره اما الان پی بردن مقصزمن نیستم خانوادش میگن چکنیم سرنوشت اینجورشده شوهرت بیمار بیمارباشه منم میگم تکلیف من چیه ازروزاول فقط زجرکشیدم میگن میدونیم سخته اماچکنم طلاق هم

1399/06/26 17:16

نمیتونم بگیرم چون بی مادره گناهداره درسته خیلی بدی کرد بهم تومریضیش میزدمنوبخانوادم فحش میداد رسته می‌بردم مثلاخونم ب ی هفته کشیده نمیشد دوس رو قشنگ میگفت بریم میگفتم نمیام منومیزذخونم همش تمیزبرق میزدازتمیزی ولی بهانه میگفت توزن کثیفی هستی و.... ک من توخونه نمونم البته اونم بام میومدخونه بابام تمام فامیلا سرکوب میدن توهمش چراخونه بابای خب من چی دارم بگم بهشون فقط خجالت میکشم سرمومیندازم پایینه تنهاامیدم ب زندگی این بچهس ک ازتنهایی دربیام بغلش کنم اروم شم ولی خیلی سخته برام خیلی اذیت میشم افسرده شدم گریه میکنم اماهمش میگم خدابزرگه دعامیکنم قرآن میخونم امابی فایدهس

1399/06/26 17:17

الان خونه بابامم ولی داداشم گوشیم زنگ میخوره کیه یامیخوای برم بیرون تنهانمیزارن برامامانمم ک برم میگه کحاخیلی گیرمیده

1399/06/26 17:17

خستم میشه ازایناهمه

1399/06/26 17:18

بخاطره دغابود دعاکردن ک باهم ب بشیم ونتونیم رابطه زناشویی برقرارکنیم شوهرمم دعابهش نخواسته بیمارشدوبیکار

1399/06/26 17:20

عزیزم ایشالله مشکلت حل میشه غصه نخور بچه تو شکمت گناه داره

1399/06/26 17:31

‌همین الان
نخونده یه ارزو بکن
بسم الله رحمن الرحیم قل هوالله احدالله الصمدلم یلدولم یولدولم یکن له کفواحد.اینوبخون وبفرست اگرنفرستی بقران پشت کردی تنزیل الغزیزالرحیم لتنذرقومأماانذراباوهم فهم غافلون به سه گروه بفرست ببین تا60دقیقه دیگه خدابرات چه میکنه

1399/06/26 17:31

باش

1399/06/26 17:31

نگار

1399/06/26 17:32

چراانقد گروه خلوته

1399/06/26 17:33

ایشالله عزیزم مشکلت به زودی حل شه

1399/06/26 17:37

نمیدونم

1399/06/26 17:37

بچه ها نیستن

1399/06/26 17:37

منم خواب بودم

1399/06/26 17:37