ارسال شده از بهمن ماه شد و ما عروسی دعوت شدیم رفته بودیم شب نشینی دیدم عه این پسره اینجا چیکار میکنه یهو پاشنه کفشم کم میاره زارت نزدیک بود جلوش زمین بخورم
شب نشینی ک تموم شد
دوروز بعدش عروسی بود منم بَزَک دوزک مجرد بودیم دیگ رفتم دیگ اخر عروسی اومدیم بیرون دیدم ک عه باز این رو به رومه حالا این سری گوشیم از دستن افتاد پایین باطریش در اومد
سگ ابرو شدم رفتم نشستم تو ماشین چون باهاش تو گروه دعوا افتاده بودم دیگ ابروم رفتش سبک شده بودم
1399/07/01 03:35