?????رمان های جذاب و دوست داشتنی?????

11 عضو

پیدا کرد و نشست. جای مسخره ای را انتخاب کرده بود. البته مهسا با کلی نق و نوق قبول کرده بود. تا شش دانشگاه کلاس داشت و بعد هم می بایست کارهای فردایش را راست و ریست کند. برای همین ماکان اینجا را انتخاب کرده بود که به خوابگاه مهسا هم نزدیکتر باشد. مهسا هم که انگار اینقدر از علاقه ماکان به خودش مطمئن بود که دلیلی نمی دید هر وقت که ماکان قرار گذاشت مهسا هم با سر برود. ماکان با این فکر پوزخند زد و دوباره به ساعتش نگاه کرد. ده دقیقه از هفت گذشته بود. ماکان کلافه دستی توی موهایش کرد و با خودش گفت:
اینم یکی دیگه از اخلاقای گندش. همش عادت داره من و نیم ساعت بکاره. اگه نمی خواستم تموم کن عمرا منتظر می موندم.
برای اینکه وقتش را بگذراند نگاهش را روی مشتری ها چرخاند. یکی دوتا میز را چند تا دختر اشغال کزده بودند و گه گاه نیم نگاهی به ماکان می انداختند. ماکان نگاهش را از آنها گرفت. هیچ حوصله نداشت.نگاهش دور چرخید و ازشیشه سکوریت رد شد و افتاد توی پیاده رو. دختری داشت در را باز می کرد تا وارد شود. ماکان ناخودآگاه داشت نگاهش میکرد. قد بلند و سبزه بود. شاید کمی هم اضافه وزن داشت. ولی لبهای قلوه ای اش قابل توجه بود. هیچ آرایشی نداشت و یک مانتوی ساده مشکی تنش بود. ماکان با خودش گفت:
بد نیست فقط یه کم تپله.
بعد هم سرش را چرخاند و دوباره ساعتش را نگاه کرد.نگاهش را که بالا آورد چشم هایش گرد شد. همان دختر درست مقابلش نشسته بود. نگاهش وحشت زده و نگران بود. ماکان نمی دانست چه بگوید که دختر به حرف امد.
به خدا ببخشید آقا مجبور شدم چند دقیقه می شینم می رم.
و از روی شانه اش به در نگاهی انداخت و سریع رویش را برگرداند. ماکان که انگار شب کسل کننده اش را اتفاق جذابی هیجان زده کرده بود با سرخوشی دستش را زیر چانه اش زد و از روی شانه دختر به در کافی شاپ نگاه کرد.پسر جوانی با اخم های در هم کشیده ایستاده و اطراف را نگاه می کرد. دختر با صدای لرزانی گفت:
هنوز اونجاست؟
ماکان با خونسردی گفت:
آره. داره میاد این طرف.
دختر دستش هایش را در هم قفل کرده و روی میز گذاشت و در حالی که سرش را پائین می انداخت گفت:
خدایا این چرا ول نمی کنه.
ماکان احساس می کرد باید کاری بکند. ولی چکار خودش هم نمی دانست. پسر داشت به میز آنها نزدیک میشد. ماکان در یک لحظه تصمیم گرفت و دست دراز کرد و دستهای دختر را گرفت.دختر با تعجب به ماکان چشم دوخته بود که داشت به او لبخند می زد. مغزش قفل کرده بود. پسری که داشت به آنها نزدیک میشد با دیدن این صحنه ایستاد. ماکان به پسر اخمی کرد و گفت:
مشکلی داری؟
پسر نگاه سردی به ماکان انداخت و رو برگرداند و بعد از

1399/07/10 09:51

اینکه نگاه دیگری دور کافی شاپ انداخت از آنجا دور شد.
ماکان با رفتن پسر دست های دختر را رها کرد و با شیطنت گفت:
ببخشید فکر دیگه ای به ذهنم نرسید.
دختر نفس عمیقی کشد و در حالی که گونه های از شرم سرخ شده بود دستهایش را در هم مشت کرد و پرسید:
رفت؟
ماکان دوباره از روی شانه دختر نگاهی به پیاده رو انداخت سر تکان داد:
آره فکر کنم رفت.
دختر نفس راحتی کشید و دسته ای از موهایش که کمی از روسری اش بیرون زده بود را توی روسری کرد و بلند شد. نیم نگاهی به ماکان انداخت و فقط گفت:
ممنون.
و چرخید ولی مهسا که تازه وارد شده بود این صحنه را دید و با عصبانیت به طرف ماکان رفت. بدون اینکه بنشیند روی میز خم شد و گفت:
من و کشوندی اینجا که این صحنه رو نشونم بدی.
دختر شنید نگاه حاکی از عذرخواهی به ماکان انداخت و سریع رفت طرف در.ماکان با بی خیالی با نگاهش دختر را تعقیب کرد. دختر از کافی شاپ خارج شده بود. ماکان نگاهش را دوخت به مهسا و با جدیت گفت:
این اداها چیه در میاری؟
مهسا کوتاه نیامد.
اون دختره کی بود؟
مهسا بشین زشته.
تانگی نمی شیم.
ماکان عصبی بلند شد و مثل مهسا به جلو خم شد و با حرص گفت:
دوست دختر جدیدم.
و بدون حرف دیگری به طرف در رفت. مهسا شوکه از این حرف ماکان برجا خشکش زده بود. بعد از چند لحظه به خودش آمد و دنبال ماکان دوید.ماکان از در خارج شده بود و دست هایش را توی جیب پالتویش چپانده بود که مهسا از پشت بازویش را گرفت:
ماکان این حرفت یعنی چی؟
ماکان که دید این بهترین فرصت است با همان حالت عصبی بازویش را از دست مهسا آزاد کرد و گفت:
همین که شنیدی.
مهسا از حرص داشت می مرد دلش نمی خواست ماکان را از دست بدهد.
ماکان اذیت نکن. داری سربه سرم میذاری.
ماکان پوزخندی زد و گفت:
واقعا ناامیدم کردی فکر می کردم دختر باهوشی هستی.
مهسا به سختی سعی می کرد فریاد نزند.
ماکان مگه من چکار کردم؟
ماکان رویش را برگرداند و به طرف ماشینش رفت. و حالا که خونسردی اش را به دست آورده بود با لحن بی خیالی گفت:
دقیقا کاری که بقیه کردن. تو فقط یک کم تحملت بیشتر بود. تو هم مثل اونای دیگه ای.
مهسا بیشتر از انی نتوانست تحمل کند و داد زد:
فکر کردی خیلی تحفه ای. حالم ازت به هم می خوره.
ماکان با خونسردی توی ماشین نشست و گفت:
این احساس دو طرفه است عزیزم.
مهسا از حرص به جدول کنار خیابان لگدی زد و ماکان بدون توجه به او دور شد. نفسش را بیرون داد. برایش پیام امد از طرف مهسا بود.
دعا کن دیگه ریخت نحست و نبینم.
ماکان گوشی اش را خاموش کرد و روی صندلی کناری پرت کرد.
از این به بعد هر شب دعا می کنم
و به دنبال این حرف شکلکی برای گوشی اش در آورد. همه چیز تمام

1399/07/10 09:51

شده بود. البته او دلش نمی خواست با دعوا و بحث ماجرا را تمام کند ولی خوب حالا که اتفاق افتاده بود مهم نبود.با خودش فکر کرد خدا آن دختر را فرستاده تا کار ماکان را راحت تر کند. بعد هم شانه ای بالا انداخت و مهسا و ان دختر را به فراموشی سپرد.
وقتی رسید خانه مادر و پدرش تنها بودند با دیدن ماکان سوری خانم گفت:
خوب شد اومدی تنهایی داشت دلمون می پوسید.
ماکان نگاه متعجبی به مادرش انداخت و گفت:
حرفای تازه می شنوم.
سوری خانم اه کشید و گفت:
باورم نمیشه ترنج می خواد بره. همین الان احساس دلتنگی میکنم براش.
مسعود دست همسرش را گرفت و گفت:
خواهش می کنم هنوز نرفته برای خودت غصه نتراش.
ماکان نایستاد تا دنباله حرفهای انها را بشنود. از پله سلانه سلانه بالا رفت و وارد اتاقش شد. انگار او هم چیزی گم کرده بود. دوست و خواهرش با هم بودند و او کسی را نداشت.روی تختش دراز کشید. احساس کرد زندگی اش کسل کننده و تکراری شده. به ترنج و ارشیا حسادت می کرد. چقدر عاشقانه یکدیگر را دوست داشنتد.آهی کشید و به پنجره اتاقش خیره شد. ولی ماکان هیچ وقت این حس را تجربه نکرده بود. به هیچ کدام از دخترانی که دور و برش بودند تعلق خاطری نداشت.هر چقدر صبر کرده بود کسی که می خواست سر راهش قرار نگرفته بود. بهتر بود از همان روش سنتی پیش برود. با این وضع شاید تا ده سال دیگر هم زن دلخواهش را پیدا نمی کرد.روی تخت نشست و خودش هم نفهمید چرا برای یک لحظه به یاد ان دختر افتاد. تازه از خودش پرسید:
برای چی خودشو از اون پسره مخفی کرد؟
سعی کرد چهره دخترک را به یاد بیاورد. تصویر مبهمی توی ذهنش بود. تصویر مبهمی با لب های قلوه ای.شانه ای بالا انداخت و از اتاق بیرون رفت و کنار در اتاق ترنج توقف کرد. آرام در را باز کرد و به اتاق سوت و کور ترنج نگاه کرد. یکی لحظه از دست ارشیا عصبانی شد.
غلط کردم بت اجازه دادم خواهرم و ببری. ترنج هنوز بچه اس.
هنوز به در اتاق ترنج تکیه داده بود که صدای ترنج و ارشیا را از پائین شنید که مادر و پدرش احوال پرسی می کردند. با خوشحالی از پله پائین رفت و بلند سلام کرد.ارشیا که هنوز ایستاده بود با تعجب برگشت و به ماکان گفت:
برخلاف همیشه قرار کاریتون چقدر زود تمام شد.
ماکان گلویی صاف کرد و خیاری از ظرف میوه برداشت و در حالی که روی مبل ولو میشد گفت:
به توافق نرسیدیم.
ارشیا ابروهایش را بالا برد و گفت:
اهان.
ترنج با شک به ماکان و ارشیا نگاه کرد و گفت:
مشکوک می زنین.
ارشیا از خودش دفاع کرد و گفت:
من چیزی برای پنهان کردن ندارم من و قاطی نکن.
ماکان که انگار به هم خوردن رابطه اش مثل برادشته شدن باری از دوشش بود با همان لحن بی خیال

1399/07/10 09:51

گفت:
منم چیزی ندارم جناب استاد.
سوری خانم رو به ارشیا گفت:
بشین عزیزم چرا وایسادی؟
ارشیا نگاهی به ساعتش کرد و گفت
نه دیگه برم.فردا صبح هم خودم کلاس دارم هم ترنج. ترنجم باید به کاراش برسه.
ترنج دست ارشیا را گرفت و گفت:
بیا من دو سه تا سوال دارم بعد برو.
ماکان پوزخندی زد و گفت
خوبه ارشیا استادته وگر نه به چه بهونه ای می بردیش تو اتاقت.
ترنج با حرص گفت
مامان یه چیزی بش بگو.
سوری خانم خندید و گفت
مامان داداشت باهات شوخی میکنه.
ارشیا هم دست ترنج را گرفت و در حالی که ابرویی برای ماکان بالا می انداخت به طرف پله رفت. ماکان بلند شد و گفت
منم می ام نا سلامتی منم رشته ام گرافیکه اصلا چرا از من نمی پرسی.
مسعود که تا آن موقع ساکت بود با خنده گفت
ماکان بگیر بشین سر جات.
ماکان مثل بچه ها دست به سینه نشست و به ترنج و ارشیا که داشتند با خنده از پله بالا می رفتند نگاه کرد بعد هم رو به سوری خانم گفت:
دلم می خواد کله این ارشیا رو بکنم.
با این حرفش هم سوری خانم و مسعود خندیدند که ماکان با همان حالت گفت:
خوب مامان منم زن می خوام.
سوری خانم نگاه متعجبی به ماکان انداخت و گفت:
این و داری جدی می گی؟
ماکان با جدیت گفت:
خوب معلومه.
سوری خانم ولی با دست انگار که چیز مزاحمی را براند رو به ماکان گفت:
من که نمی فهمم تو کی جدی هستی کی شوخی میکنی.
مامان من الان کاملا جدی میگم. بابا جون من زن می خوام با چه زبونی بگم.
مسعود و سوری به هم نگاه کردند و سوری خانم گفت:
خوب من چند نفری مد نظرم هست هر وقت تو بخوای.
نیش ماکان با بنا گوش باز شدا چه زبونی بگم.
مسعود و سوری به هم نگاه کردند و سوری خانم گفت:
خوب من چند نفری مد نظرم هست هر وقت تو بخوای.
نیش ماکان با بنا گوش باز شد

1399/07/10 09:51

?آتلیه مجازی ارزان?


انواع کلیپ با تم دلخواه شما
?کلیپ کوتاه 2 هزار تومان
?ساخت کلیپ یک دقیقه 5 هزارتومان
?بالای یک دقیقه 10 هزار تومان??
?ادیت و کار کردن رو عکس
(عکس ماهگرد.تولد. دندونی. شب یلدا. هفت سین. محرم. و.... کلی تم اتلیه ای)
از 3هزار تومان تا 6تومان ????


?انواع کلیپ نوزادی??
?کلیپ بارداری??
?کلیپ نامزدی?‍❤️‍?
?کلیپ عروسی????
?کلیپ تبلیغات کاری?
?کلیپ عاشقانه?‍❤️‍?
?کلیپ سالگرد ازدواج?‍❤️‍?‍?
?کلیپ کوتاه تسلیت ??
?کلیپ تولد/دندونی نی نی تون??
?کلیپ برای پدر و مادر عزیزتون?
?با اهنگ و تیزر دلخواهتون
?با تم دلخواه شما?



?فقط کافیه عکس ها و فیلم های مورد نظرتون رو به شماره زیر واتساپ کنید???
?"موبایل قابل نمایش نیست"?


جهت دیدن نمونه کارهامون

?آیدی اینستاگرام
??????????
?@nstrn.clip.maker

?"موبایل قابل نمایش نیست"?
?واتساپ پیام بدید?صبور باشید زود پاسخ میدم??

1399/08/17 16:23

?استخدام #مترجم #متصدی اموزش انلاین #تایپیست#مديرفروش #ادمين شبكه?

?#استخدام نیرو با شرایط ذیل:
1-ویزیتور
2-تایپیست
3-متصدی اموزشی
4-ادمین شبکه های اجتماعی

✅ دارای روابط عمومی متوسط
✅ توانایی کار گروهی
✅مدرک تحصیلی سیکل یا پایان نهم
✅حداقل15و حداکثر55سال سن

حقوق طبق قانون تعیین شده ماهیانه
1/5-2میلیون تومان
ساعت کار اختیاری

1399/10/03 21:30

سلام من اومدم من عاشق رمانم?‍♀️?‍♀️?‍♀️?‍♀️?‍♀️????

1401/05/25 15:41

سلام من اومدم من عاشق رمانم?‍♀️?‍♀️?‍♀️?‍♀️?‍♀️????

1401/05/25 15:41

سلام توروخدا بهم کمک کنید فقط گردونه رو بچرخونید کلی دعاتون میکنم?
?
"لینک قابل نمایش نیست"

برنامه بانی مد مسابقه گذاشته
برنامه بانی مد بزن بازار بزن گوگل خودت ببین ک معتبره.
مسابقس....

1401/06/15 19:12

ارسال شده از
نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

هودی و شلوار تا سه سال
فقط 150 تومن
??????????
✅پیج روبیکا
"لینک قابل نمایش نیست"

✅گروه سیسمونی ماهی کوچولو
nini.plus/maahikocholo

✅پیج اینستا
"لینک قابل نمایش نیست"
????????????

1401/07/05 10:17

ارسال شده از

1401/07/10 18:49

ارسال شده از

nini.plus/ghazayekhodemuni

1401/07/13 13:22

سلام
خسته نباشید

1401/10/21 22:56

بچه ها کسی لینگ گروه رمان عروس سیزده ساله رو داره؟

1401/10/21 22:56

من میخامش?

1401/10/21 22:56

ادیت عکس حرفه ای با سابقه بیش از 3سال
?
عکس بارداری ـ دونفره ـ تکی زن و مردـ تولد ـولنتاین ـماهگردـ فارغ التحصیلی ـ
زمستانی ـ و هرچی شما بخواهید در هر سنی پذیرفته میشود.
جهت مشاهده نمونه کار وثبت سفارش در گروه زیر عضو شوید
?????????


"لینک قابل نمایش نیست"

1401/11/06 15:59