پاسخ به خدا رو شکر همینم عالیه
اره کم بود اما بازم بعضه هیچی بود
1سر رفتم خونه مادربزرگم نمیدونس اوموم، در خونشون همیشه بازه رفتم تو
هردوشون خواب بودن
یاالله گویان رفتم هی گفتم حاج خانوووم حاج خانووووم
رفنم داخل
یهو افاجونم تعچب کرد نشناخت منو مادربزرگم گف اااااا تویی ننه اینجا چیکار میکنی
ولی انقد ذوق کردن?
بعذ دیدی مادربزرگا میخان ازت پذیرایی کنن هرچی تو خونه هس برات میارن، اجیل و تخمه و.....
اخری1مشبا لواشک و کشک بهم داده میگه اینارو برات قایم کرده بودم گفتم یا میای بهت میدم یا برات میفرستم ??
1399/12/16 11:55