من امروز خیلی عصبی بودم تلفنی دعوام شد با یکی نیکی ترسیده از صبح یه جوریه شیر نمیخوره حرف نمیزنه نمیخوابه.شیرم نمیخوره بدتر دیوونه میشم الان درست کردم دو مک زد به شیشه و دیگه نخورد اومدم با قطره چکون بدمش زد همشو ریخت رو فرش دارم دیوونه میشم از دستش .
1400/05/31 19:44