پاسخ به عزیزم چه بد اصلا ادم با ازمایشا و سونو ها داغون میشه
دقیقا انقد حالم بد بود همون شب بهونه گرفتم بریم اصفهان مامانمو بیارم بیچاره همسرم از حال من گریش گرفته بود دیگ چون هیچی نمیتونستم بخورم اصلا سه ماه اول بارداریم خیلی بهم سخت گذشت تو شهر غریب فقط خودمو همسرم بودیم هیچیم دلم نمیخواست فقطم حالت تهوع داشتم کار شده بود لیمو ترش خوردن از غذا های بیرونم متنفر شدم همسرم بیچاره هم کار میکرد هم خونه تمیز میکرد هم ظرف میشست هم پا به پای من درد میکشید غذام نمیتونستم بخورم فقط کارم سیب زمینی سرخ کرده خوردن بود اونم خیلی کم خودمم یکماه و نیم پا توی اشپرخونه نزاشتم حالم از همه چی بهم میخورد?خلاصه بارداریم خیلی سخت بود تا اینکه رفتیم مامانمو اوردیم یکم شرایط بهتر شده تروخدا از ته دلتون دعا کنین شرایط کار اصفهان خوب بشه برگردیم سر خونه زندگی خودمون داره خیلی به هممون سخت میگذره?
1399/08/29 13:55