The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

خودمونی

1 عضو

من 2سال پیش 5هفته سقط شد

1399/09/07 15:34

پاسخ به

من 2سال پیش 5هفته سقط شد

اخه چرا

1399/09/07 15:35

پاسخ به

اخه چرا

رشتش متوقف شد شروع کردم لک بینی

1399/09/07 15:35

پاسخ به

تصویر

نگا چقدر بودم ?

1399/09/07 15:35

پاسخ به

تصویر

اره اینجاچاق بودی یه کم

1399/09/07 15:36

نگا *** هام و ???

1399/09/07 15:36

پاسخ به

اره اینجاچاق بودی یه کم

باز تو عکس مشخص نیست 78 بودم

1399/09/07 15:36

پاسخ به

نگا *** هام و ???

میخواستم همینوبگم سوتین نبستی

1399/09/07 15:36

پاسخ به

میخواستم همینوبگم سوتین نبستی

ن باز بودن ??

1399/09/07 15:36

پاسخ به

ن باز بودن ??

جووووون????

1399/09/07 15:37

رفته بودیم باغمون مهمون داشتیم اخه چقدر خوش گذشت

1399/09/07 15:37

شکوفه دعا کن ایندفعه مثبت بشم با پی ارپی و بلاست که انجام میدن برام

1399/09/07 15:37

دختره بود گفتم دیدیش

1399/09/07 15:37

پاسخ به

شکوفه دعا کن ایندفعه مثبت بشم با پی ارپی و بلاست که انجام میدن برام

ایشالله عزیزم ب حق امام حسین ایندفعه مثبتی

1399/09/07 15:38

پاسخ به

رفته بودیم باغمون مهمون داشتیم اخه چقدر خوش گذشت

باسینه های اویزون مهمون داری میکنی

1399/09/07 15:38

پاسخ به

ایشالله عزیزم ب حق امام حسین ایندفعه مثبتی

مرسی انشالله?

1399/09/07 15:38

پاسخ به

دختره بود گفتم دیدیش

خب

1399/09/07 15:38

پاسخ به

باسینه های اویزون مهمون داری میکنی

وای اونروز دوستای شوهرم بودن
همه با زن و بچه بعضیاشونم با دوس دختراشون من ک همش نشسته بودم

1399/09/07 15:39

پاسخ به

اون دوست دختر یکی از دوستای شوهرم بود اونروز با دوست پسرش فرار کرده بودن ما خبر نداشتیم

واااا خخخخخ چه باحال اخرش چی شد

1399/09/07 15:39

اومدن پیش ما بعد نهار ک نهار خوردیم دیدم دختره داشت گریه میکرد گفتم بش چته گفت اره جریان اینطوری

1399/09/07 15:40

پاسخ به

وای اونروز دوستای شوهرم بودن همه با زن و بچه بعضیاشونم با دوس دختراشون من ک همش نشسته بودم

دوستای شوهرت گفتن اوووووف مه مه هارو?????

1399/09/07 15:40

پاسخ به

اومدن پیش ما بعد نهار ک نهار خوردیم دیدم دختره داشت گریه میکرد گفتم بش چته گفت اره جریان اینطوری

ای بابا بعدخبر دارشدی کجارفتن چه کردن

1399/09/07 15:41

پاسخ به

دوستای شوهرت گفتن اوووووف مه مه هارو?????

ن کاری ب شوهرم کردم رفت خونه لباس زیر آورد واسم اخه اونروز مهمونی یهویی شد

1399/09/07 15:41

پاسخ به

ای بابا بعدخبر دارشدی کجارفتن چه کردن

ن خودم زنگ زدم ب مامانش گفتم پیش منه من آوردمش نمیدونستم ک بهتون نگفته شرمنده و خیلی معذرت خواهی دیگه گفت عیب نداره خیالم راحت شد دیگه تا 3روز تو باغ ما بودن بعد 3 روز بردیمش در خونشون

1399/09/07 15:42

سلام

1399/09/07 15:42