دیشب خواب دیدم انگار تو خیابون خونه بابام اینا تنها وسط خیابون بودم شب بود بعد انگار مامانه شوهرم اومد تو خیابون یه نوزاده قنداق شده دستش بود اوردش گذاشتش تو بغلم و رفت این نوزاد انگار بچه من بود بعد روی قنداقش همش چشم نظر و ایه های قرانی برای چشم و اینا بود که رو اهن نوشته شده بودن بهش وصل شده بود به قنداقش و یه چشم نظر بزرگ هم وصل بود بهش
قنداق و کلاهش هم سفید بود بچهه
1399/09/28 17:17