The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مادران شب زنده دار آذر 99

4 عضو

پاسخ به

کولیکید بخر هر 6 ساعت 5 قطره بده

تو هردو میدی

1399/10/15 13:45

پاسخ به

شوهرم وقتی خونه است خیلی درگیریم باهم

وای ماهم اینجوری شدیم

1399/10/15 14:40

پاسخ به

تو هردو میدی

نه من فقط کولیکید میدم

1399/10/15 14:40

پاسخ به

بنده خدا معصومه هم یاد گدشته میفته

گذشته ی من ک اصلا نگم براتون آتیش میگیرم یادش میافتم

1399/10/15 14:41

پاسخ به

مثلا یاد گذشته چی میفتین؟؟؟؟بعدازدواج یا مجردی؟؟؟

من تهران زندگی میکردم شوهرم تو نیاوران مدیر رستوران بود منم صندوق دار همون رستوران بودم دوتایی باهم میرفتیم سرکار میومدیم خونه 3 سال تمام اینجوری کار کردیم پول جمع کردیم ماشین خریدیم قسط و قرضای عروسیمونو دادیم خلاصه خیلی سختی کشیدیم تا تونستیم زندگیمونو جمع کنیم خیلی خیلی روزای بدی رو پشت سر گذاشتیم تا اینکه شوهرخاهرشوهرم ازمون 5 ملیون پول قرض گرفت گفت دو سه ماهه پس میده دو سه ماه شد 1 سال ولی نداد شوهرم رفت ازش پولو بگیره که دعوا راه انداختن و گفتن زنت پرت کرده

1399/10/15 14:45

درحالی ک منه بدبخت از هیچی خبر نداشتم

1399/10/15 14:45

همه ی خاهرشوهرام دست به یکی کردن همون شبش ریختن تو خونم منم مهمون داشتم همکارامون شام دعوت بودن خونمون

1399/10/15 14:46

شاید باورتون نشه اینایی ک میگم ولی عین این وحشیا ریختن تو خونم و منو کتک زدن دیگه کارمون کشید به کلانتری و دادگاه

1399/10/15 14:47

پدرشوهر عنم همشونو پر کرده بود مارو از خونه انداخت بیرون

1399/10/15 14:48

4 ماه کامل با شوهرم تو ماشین خابیدیم تا اینکه جمع کردیم اومدیم شهرستان ماشینمونو فروختیم تا یه خونه رهن کنیم کلی بدهکار شدیم هرچی پس انداز داشتیم دود شد

1399/10/15 14:49

شوهرم نزدیک 6 ماه بیکار بود تو شهرستان آخرسر با هزارجور پارتی یه کار پیدا شد دم دمای عید 99 دیگه زندگیمون بعد از 10 ماه افتاده بود رو روال ک تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم

1399/10/15 14:50

خداروشکر تو اقدام اول حامله شدم خونواده شوهرم نمیدونم از کجا فهمیده بودن تا شنیدن بچه هست و من حاملم به گوه خوردن افتادن

1399/10/15 14:51

ولی من قهرم هنوز باهاشون

1399/10/15 14:51

وقتی یاد اینکه چه زندگی داشتم و الان کجام و حاصل زحمات منو شوهرم به باد رفته آتیش میگیرم وجودم قلبم به درد میاد

1399/10/15 14:52

3 سال کار کردم با هیچ احدی هم کار نداشتم سرم تو زندگی خودم بود ولی یه سری کارای یه سری آدمای *** باعث به فنا رفتن زندگیم شد

1399/10/15 14:53

چقدر بدن به جای دست درد نکنه کتک زدن واقعا که

1399/10/15 16:38

میگن نباید به فامیل خوبی کنی واسه همیینه

1399/10/15 16:39

پاسخ به

چقدر بدن به جای دست درد نکنه کتک زدن واقعا که

اره یکیشون موهامو گرفته بود سرمو کوبید به زمین از اون موقع سردردای افتضاحی میگیرم

1399/10/15 16:39

اونوقت اشتی کردی

1399/10/15 16:40

من بودم نمیکردم

1399/10/15 16:40

نه

1399/10/15 16:50

هرکاری میکنن نمیتونم بدیاشونو فراموش کنم

1399/10/15 16:50

دوتاشون اومدن خونم خوردن خابیدن یه کلمه حرف نزدم باهاشون هی کادو میخریدن لباس میخریدن پول خرج میکردن برام ولی وقتی یاد اون شب ک ریختن تو خونم زدن و شکوندن میافتادم روانی میشدم

1399/10/15 17:00

حق داری فقط خودتو ازار نده اشتیم نکن توبه گرگ مرگه والله

1399/10/15 17:52

خوبه قرض گرفتن ندادید دیگه کتکتون چی بود حالا پول رو پس دادن یا نه

1399/10/15 17:53