آره 20تا. حنانه 15تا در اومده. یکی ازنیش ها داره اذیت میکنه درنمیاد. یکی از دندونای آسیای دوم فک پایین سمت چپ سفیدک زده

من یه بارم پام با اگزوز موتور سوخته بود پماد سوختگی گرفته بود شوهرم
دیدم سوخته از اون مجبوری زدم سریع خوب کرد

اره منم همون رو میدادم

گلو خودمم درد میکنه

حرف ک میزنم یا اب دهنمو قورت میدم گوشمم درد میگیره

یه بار باز گذاشتم
مسافرت بودیم پیپی کرده بوده منم نفهمیدم زیاد مونده بود
شب کرده بود تا صبح مونده بود چون خواب بود متوجه نشده بودم
پاش سوخته بود
یه شب بازش گذاشتم تا خوب شه
روی تشکش یه زیر انداز انداخته بودم از روش پتو از رو اونم یه تشک نازک دیگه 😂😂😂😂

بادوم تازه رو خیس میکنیم پوست میکنیم میریزیم تو آب ومخلوط کن
من برای خودمون عسل هم میزنم

بچه کاملش از شش ماه به بعد غذا میدن نکه قبل شش ماه این طفلی ها ک ضعیف ترم هستن

منم جغجغه سمتش میبرم واکنش نشون میده ولی فک میکنم به صداست این واکنشش

بچه ها شماها ایمنی بچه هاتون چجوریه؟ زود سرما میخوزن؟ یا الرژی دارن؟

نه ربطی نداره
اوایل همشون دنبال میکنن
اگه مشکلی باشه ممکنه 1 سالگی خودشو‌ نشون بده
خیلیا با این دیدگاه ک بچشون وسیله هارو دنبال میکنه نمیبرن چکاپ و بچه 1 سالگی یا حتی 6ماهگی بیناییشون یهو از دست میده

اونی ک باید بفهمه میفهمه😁

عه چه خوب
یه اقوام دورمون رفته قول داده ماروهم ببره

من برادرشوهرم تو کار ملکه میخواد بره امریکا
خواهرمم پرستاره میخواد مارو ببره
البته هنوز خودشو راه ندادن ولی قول داده اول مارو ببره

نگی

دیگه نشتی نداری یعنی ترمیم شده نگران نباش

خخخ خدا کمک میکنه
من اولا یه پرستار گرفتم ولی اصلا قبول نداشتم کاراشو نکبت
دیگه گفتم نیاد
خودم تنهایی شبا هم با شوهرم نگه میداشتیم

نغمه هم رفلاکسی بود
دکتر دارو نداد براش؟
دکتر نغمه گفت چون وزن میگیره دارو نمیخواد ولی موقع شیر دادن بدنش شیب دار باشه و به پهلو که من رو پام تنظیم میکردم
بعد 20 دقیقه رو شونه ات نگهش دار و جای ضربه زدن کمرشو ماساژ بده تا اروغ بزنه بعدم به پهلو چپ رو حالت شیب دار بخوابونش اینجوری برگشت شیرش کمتره

دخترمنم تا مدت ها غذا نمیخورد وقتی با رویا آشنا شدم با راهنمایی هاش دخترم غذاخورشد وهمیشه دعابه جونش میکنم😊

پسرمن 33 هفته دنیا اومده الان 48 روزشه زود یا زمان خوبیه؟واسه ختنه

خب منم دست تنها بودم از اول

اره 700 گرم 😁 ولی باحال بود

ببین من از بیمارستان اوردمش
مامانم هی نگای اوینا میکرد میرف یه گوشه گریه میکرد منم اعصابم خورد شد بعد متوجه شدم فک میکنه ویانا سندرم داون داره چون قیافش مث جنین بود چشماش ورقلمبیده بود

واه واه خدانکنه ادم با این تفکرات نمیتونه زندگی کنه هرلحظه منتظر یه اتفاق

اره مال منم