نوزادان نارس

875 عضو

ای خدا قلبم ترکید
بمیرم الهی

چرا کسی جلوتون. رو نگرفت

با خودتون چکار کردید😭😭😭
خدا صبر تون بده انشالله😭😭😭😭😭😭😭😭

1403/07/10 15:51

ایرانو با لبنان و فلسطین یکی میدونی
ایران اینهمه ضراب خانه موشکی داره
اسرائیل لبنانو مث اب خوردن میزنه میره
نه سیستم ضد هوایی دارن نه نیروی هوایی دارن نه هواپیمای جنگی دارن
فلسطینم ک بدبختتر
لبنان باز یه ارتشو داره فلسطین اونم نداره

جنگ ایرانم مث لبنان و فلسطین نمیشه ک
احتمال اینکه روسیه و ترکیه هم مداخله کنه و جنگ جهانی بشه هست

1403/07/10 21:04

حالا برو خودتو بشور

1403/07/10 21:05

میدونم بچته
منم اگه میدونستم حتما تحویلش میگرفتم
ولی جز عذاب مضاعف هیچی گیرم نمیومد

1403/07/11 08:21

فقط بچه رو زجر میدن.

1403/07/11 15:45

بگو تموم شد عوضش یه چیزی ک دوس داره بده یادش بره

1403/07/11 16:49

جانم دقیقا مثل حدیث
همیشه بهم میگه قربون دستت بشم انقدر برام زحمت می کشه 😭😂

1403/07/11 23:19

تحقیق کنی مادرام دقیقا این فکرو میکنن
ک شهریه دادیم چرا نره

1403/07/12 10:58

اکثر پاساژهایی ک لباس مجلسی دارن تربیته شمس و پردیس اینا
ولی ستاره باران هم لباسای شیکی داره

1403/07/12 11:30

2ماه 550 هفته ای دو جلسه
هنوزم ندادم
امروز قراربود جلسه اولو ببرم ببینم الآی خوشش میاد یا نه
ک بخاطر مریضیا موندم چه کنم
تو این خراب شده هم همه مربیا و بچه هاکردی حرف میزنن
هرچی گشتم همشون کردی حرف میزنن

1403/07/12 11:45

خب دیگه 4 بوده
4 بهترین سن شروع موسیقیه
خیلی علاقه به پیانو داره
هرچند وقت یبار میریم فروشگاه آلات موسیقی با ذوق و شوق میشینه پشت پیانو

1403/07/12 11:57

نه فقط ساز
تو این سن بچه ها به هزار و یک چیز علاقه پیدا میکنن ولی گذراست بیشترشون

باید تست کنن تجربه کنن تا به علاقه و استعداد واقعیشون برسن

1403/07/12 12:06

خب شیر خشک ک خوب وزن میده

1403/07/12 12:54

حرفت کاملا درسته بالاخره باید وارد اجتماع بشن وبا هم سن وسالای خودشون هم بازی کنن. طرف ما فک نکنم مهددوزبانه باشه میخام اگه بشه خودم توخونه باهاش کارکنم البته کتاب داره که هم انگلیسی هست هم فارسی ومناسب سنش فقط کلمه اس میخام کتابی باشه که جمله به انگلیسی وفارسی باشه چون حنانه به کتاب خیلی علاقه داره وفارسی صحبت کردنش هم با کتاب بود.

1403/07/12 15:52

اره کتاب خیلی خوبه
من کل تربیت و بزرگ کردنش با کتاب بود
اما آموزش هرچیزی چه زبان‌چه رفتار باید غیرمستقیم و توی بازی باشه
آموزش مستقیم تو این سن جواب نمیده و بدتر زده‌اشون میکنه
قرار نیس حتما مهد دوزبانه باشه
من هدفم ورودش به اجتماعه
چون همه مهدها کردی صحبت میکنن مهد دوزبانه رو انتخاب کردم
ک اونم با استانداردهای من نمیخونه
موندم‌چه کنم😕

1403/07/12 16:28

آخه مهدکودک درست وحسابی هم من ندیدم توشهرمون.اگه میتونستم شیراز زندگی کنم خیلی خوب بود مطمئنم شوهرم گارد میگیره 😂مگه نمیخوای بری اردبیل زندگی کنی؟

1403/07/12 16:57

اول اول ک بیس روز بود تازه اومده بودیم خونه تب کرد ی بار
دیگم تب نکرد گفتن چون نارسه حتما باید بستری بشه تازه یادمه اون روز وزنش 3کیلو بود
ازمایش گرفتن ازش عفونت خونش بالا بود پنج روز انتی گرف ازمایشش کم خونی نشون داد خون بش زدن 4ساعت وای ک چ بد بود
ی بارم همین امسال برج 3 ویروس اسهال گرف بستریش کردن

1403/07/12 23:24

بچه هاتون استثنان بچه دیدی امپول دوس داشته باشه

1403/07/12 23:38

زمستون هوا بهاری میشه

1403/07/13 13:26

همه بچه ها نیاز دارن مادر و پدر باهاشون بازی کنن حرف بزنن
حالا پسرت اینجور نبود دلیل بر نیاز نداشتنش واسه وقت گذاشتنون نیست


حتما باهاش بازی کن
وقت بگذرون
تا باهوش تر سرحال تر و خوش خوابتر بشه
تو این سن بیشتر از اب و غذا و لباس واسه وقت گذروندن با شما نیاز دارن
شیر شبم اگه قطع نکردی حتما قطع کن

1403/07/13 18:32

فدات. دخترمنم روز میخوابیدشب بیداربود کم کم بعد 9ماهگی خواب شبش بیشترشد

1403/07/13 23:29

ان شالله خدا بهش سلامتی بده ،چقد خوب که آوردیدش خونه روحیه مضاعف میگیره
عموی منم دورازجون الانِ پدرشما ریه اش آب آورد از بچگی درگیر ریه بود مدتی هم بستری بود همش میگف ببریدم خونه آوردیمش خونه خیلی حال روحیش بهتر شد ولی خب نگهداریش سخت بود فقط مواظب باشید کسی مریض نباشه بره دیدنش

1403/07/14 02:06

خدا رحمتش کنه. چقدر عمرش طولانی بوده😁

1403/07/14 10:11

میدونی هر کسی این باور و توان و حوصله رو نداره
ک من به اونم حق میدم مریض داری خیلی سخت و طاقت فرساس
الان میگه اوردنش خونه ولی براشون سخته
میگن کاش بیمارستان بود

1403/07/14 12:59

آخرین دفه ای که پیشش بودم یه روز قبل فوتش بود که اومدم مشهد
خونشون شلوغ پلوغ بود منم به خاطر بارداریم یکم خسته شده بودم برا همون اومدم یه چند روز استراحت کنم باز دوباره برگردم
بابام گفت نرو وایستا بالاسرش باش گفتم بر میگردم
گفت بیای دیگه مادری نیست اشکاشو پاک کردم گفت م. ه شما استغفر الله خدایین چرا نباشه
تو راه هم شوهرم گفت بیا برگردونمت گفتم هیچی نمیشه برو
صبح روز بعد ساعت 8 صبح خواهرم زنگ زد که بیا که مادر تموم کرده😭😭😭
داغش به دلم موند تا ابد
هیچ موقع فراموش نمیشه که نمیشه

1403/07/14 13:01