من میخواستم برم مسافرت مستاجر مامان گفت من سر دخترم استراحت مطلق بودم بعدشم عروسی خواهرم مامان و خواهرم گفتن واست هواپیما میگیریم بیا گفتم نه من نمیام بعد چندتا سقط تکون نمیخورم میگفت اینقدر دلم گرفته نشستم گریه کردم که عروسی خواهرم نمیتونم برم گفت شبش افتادم به خونریزی و 8 روز توی بیمارستان بستری شدم میگفت نمیشه ریسک کرد
1397/08/03 22:28