مادران اسفند۹۷

202 عضو

داستان داشته چون

1397/08/23 01:29

یه نفر لفت داد بیچاره???

1397/08/23 01:37

پاسخ به

حالا میگه تو نت خوندم زن باردار از ماه هفتم میل جنسیش بالا می‌ره گفتم این پنبه رو از گوشت دربیار ?�...

حالا من به شوهره میگم بیا بیا
نمیاد???

1397/08/23 01:41

پاسخ به

همون وردنه شوهرتو باید بکنی تو ما تحتش ??

خیلی سر این کارا باهاش دعوا کرده ولی کو گوش شنوا

1397/08/23 01:49

خب مامانای دمنوش خور و دمنوش دوست، دیگه چه خبر؟ ????

1397/08/23 02:00

بنده خدا ماست سمیه هم همینجوری اسم رمز شد ????

1397/08/23 02:02

پاسخ به

بنده خدا اتفاقا اسونگیر ترین مرجعه، به این جوکا که یهودیا میسازن توجه نکن عزیز

منم روی شوخی اش گفتم عزیزم،کلا خانواده باسطح مذهب بالایم ولی به قول بابام آدم با این طنز ها اگه بخواد موضع بگیره همه میگن چه مذهب خشکی وکلا اعتقاد دینی شون نگاهشان همین طور که الان ازدور قضاوت میکنن ومیبینن یک ایشش میگن همین بدتر میکنن،الان میبینید که به چادری ها چطوری ننگ و تهمت میزنن،نمیدونم تا چه حد در جریان هستین ،ولی یک بار یک آقا با ماشین دنبال من افتاده بود حالا من با پوشش و چادر اینا اصلا هیچ ام دیده نمیشه،اومدم واسه مادروخاله میگم میگن ازبس خراب شده زمانه،این قدر که روی این چادر کار کردن،که دید مردم نسبت بهش خراب کنن،یعنی کلاس های مهدویت که می ری کلا فقط مبهوت میشی

1397/08/23 10:51

پاسخ به

این از بزرگواری مامان باباته عزیزم ????کاش یکم بقیه مادرشوهراهم یاد بگیرن

باور کن الان مامانم جاتون خالی آبگوشت گذاشته بابام ده بار گفته یه کاسه ندادیم به مریم بوش رفته بالا
منم حامله بودم رفتن تو حیاط خلوت بلال و جیگر کباب کردن اومدن بیخیال نشستم پیشم گفتن واسه تو ضرر داره ???

1397/08/23 15:27

پاسخ به

دیگه شورشو دراوردن???

خیلی عذابم دادن خیلی آدامس میخوردن نعنایی
بوش بهم میخورد گفتم زهره آدامس داری گفت نه ندارم، تازه خوب نیست قند بارداری میگیری
بعدش خودشو خواهرش دعواشون شد سر آدامسا ده هزار تومن آدامس خریده بود تو کیفش بودن?
یه بار رضا اومد یه بسته ادامس پی کی داد گفت بیا بزار تو کیفت هروقت حالت بدشد بخور، نمیدونی اینقدر چی گفتن

1397/08/23 15:33

پاسخ به

اگر بخام بگم اینا یه چشمش بود بیخیال بلاخره اون روزا گذشت بقیشم میگذره وای به حال اونکه بدی کرد

میگذره ولی هیچ وقت از یاد ادم نمیره

1397/08/23 15:50

پاسخ به

مگ اها یعنی سر بشه بعد بدی بخوره

بله، البته اونم 7 8 ماهگی

1397/08/23 18:02

بیشتر فلاسک رو اونا میگیرن که حساسن خیلی ابجوشیده حتما بهش بدن یا دور از جون شیرخشکی باشه

1397/08/23 18:17

پاسخ به

تصویر

وای من عاشق اینام مبارک باشه عزیزم

1397/08/23 18:17

پاسخ به

تصویر

وای این خیلی خوشکله

1397/08/23 19:12

فرزانه جون سمیه جون مبارکتون باشه به شادی استفاده کنید

1397/08/23 19:25

پاسخ به

واااااا چه بی لیاقت .حرفای قشنگ شنیدن لیاقت میخواد ساراجونم اون لیاقت نداشته

چی بگم والا من اینطوری بقیه با من هم... ???

1397/08/23 21:33

پاسخ به

بخدا همه ی بچه های کلاسمون پدرشون دراومده بود تا بچه دار بشن همشون از دم مشکل داشتن اون فوری زرتی حا...

?از بس دست پایینش گرفتین دیگه

1397/08/23 21:56

بچه ها از دیروز من اونجام یعنی استخوان شرمگاهیم دقیقا اونجایی ک استخون هستا درد میکنه از داخل یعنی کجامه

1397/08/23 22:07

بابای منم میگف خدا ب فرزانه دختر نمیده 4تا پسر میده بهش رفتم سونو دختر شد?????بعد ب بابام گفتم چی شد پددددر?گف خدابهت نظر کرده ?

1397/08/23 22:51

پاسخ به

عزیزم مال منم دختر میخواست خداروشکر دختر شد

هدف گیریش خوب بوده ??
چون همش بهش استراحت میدی ??

1397/08/23 22:55

پاسخ به

چند سال ارت کوچکتره؟؟من ک خواهرم 3 سال کوچکتره حرفامو گوش نمیده

8سال کوجیکتره 16سالشه اینم زیاد گوش نمیده ولی دوستم داره مخصوصا الان همه ی تلاششو میکنه من ب 9ماهگی برسم همش میگ کاش زودی 9ماهت بشه بچه بدنیا بیاد قبل اینکه بیدار بشم صبحانمو اماده میکنه قبل اینکه بخوابیم جاهامو پهن میکنه اماده میکنه نمیزاره چیز سنگین وردارم هوامو خ داره

1397/08/23 23:04

محل جلسات بود و بازی بچه ها ???

1397/08/23 23:31

دنیا بعد من از حرص پاشدم تو راهرو گفتم همسایه جان ساعتو نگا ما خوابیما مراعات کن فردا صبحش اومد دم در چرا اینجوری گفتی

1397/08/23 23:33

وای همسایه ما یه بار تا ساعت 4 صبح سرو صدا کردن بلند بلند حرف میزدن انگار خونه ما بودن صدا قشنگ میامد خیلی تحمل کردم میگرن دارم الان نمیتونم قرص بخورم سرم داشت منفجر میشد رفتم جلو خونشون میگم اروم تر 4 صبحه تازه برگشت گفت نباید میامدی جلو مهمونم بگی

1397/08/23 23:41

پاسخ به

وااای???? از الان طلب حلالیت رو شروع کن فرزانه ... ????

?????فقط تو زایشگاه

1397/08/24 00:00