پاسخ به بتونی خیلی خوبه..من حتی فکرشم دیونم میکنه فشارم میره بالاتپش قلبم
منم همیجوربودم...تا لحظه ای وارد بیمارستان شدم دیگه قلبم داشت میومد تو حلقم...هرچی مرحله میرفتم جلوو باورم نمیشد وقتی لباس بیمارستان پوشیدم وقتی معاینم کردن وقتی کیسه ابم ترکید ....اینا همه اتفاقای غیر منتظره بودن برام ولی پشت سرهم و سریع داشتن میوفتادن و من مات ومبهوت بودم حتی شوهرمم میگفت تو ضعیفی طبیعی نمیتونی اما تونستم و شد وکلا2ساعت شد وهمه استرس ها وفکرام تموم شد.....البته سعی میکردم حین زایمان ب خودم روحیه بدم نفس عمیق میکشیدم و قران میخوندم هرچی ک حفظ بودم....میگفتم نهاایت چندساعته و بعد ی بچه تو بغلمه و اروم میشدم
1398/07/20 07:29