The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

من و هم دوره ای هام.فرزنددختر.مادران دی ماه

3 عضو

بچه ها کی رفته ازمایش قندخون؟

1397/06/19 13:39

الان وقتشه ک بریم؟

1397/06/19 13:39

بچه ها تاریخ زایمانتون چند دی ماهه؟

1397/06/19 13:40

اونایی ک آنلاینن جواب بدن دیگه

1397/06/19 13:41

??????

1397/06/19 13:50

بچه ها شما قربونی میدید وقتی بچه ب دنیااومد؟

1397/06/19 14:16

پاسخ به

فیفول واس آهن بهت داده؟

اره

1397/06/19 15:27

من هنو دکتر نگفته برم ازمایش... 12 ده زایمانمه

1397/06/19 15:28

بسلامتی عزیزم

1397/06/19 15:30

پاسخ به

بچه ها شما قربونی میدید وقتی بچه ب دنیااومد؟

اره عزیزم گوسفند قربونی میکنیم

1397/06/19 20:51

بچه ها میگن پوشک کم میشه واقعا یعنی ممکنه پوشک پیدا نشه واسه بچه

1397/06/19 21:30

من و زده 26دی به من ویتامین نداد دکتر چرا فقط آهن و کلسیم

1397/06/19 21:31

من امروز دکتر بودم هفته 21 هفته و 4 روزمه وزن دخملمو گفت 500گرم

1397/06/19 22:24

منم فقط ویتامین دی 3 و آهن میخورم

1397/06/19 22:58

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

ایناداروهامه

1397/06/20 10:14

اینا هرکدوم براچیه؟

1397/06/20 13:02

چرااینقد زیاد بهت دارو دادن؟

1397/06/20 13:02

ویتامین هات کمه؟

1397/06/20 13:02

والا نمیدونم

1397/06/20 13:23

سوال یکی از مادران در برنامه لک لک :

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
? داستان کوتاه پند آموز

? خانمم همیشه میگفت دوستت دارم
من هم گذرا میگفتم منم همینطور عزیزم...
ازهمان حرفایی که مردها از زنها میشنوند و قدرش رانمیدانند...
همیشه شیطنت داشت.
ابراز علاقه اش هم که نگو..آنقدر قربان صدقه ام میرفت که گاهی باخودم میگفتم:مگر من چه دارم که همسرم انقدر به من علاقه مند است؟
یک شب کلافه بود،یادلش میخواست حرف بزند ،میدانید همیشه به قدری کار داشتم که وقت نمیشه مفصل صحبت کنم،
من برای فرار از حرف گفتم:میبینی که وقت ندارم،من هرکاری میکنم برای آسایش و رفاه توست ولی همیشه بد موقع مانندکنه به من میچسبی

? گفت کاش من در زندگیت نبودم تا اذیت نمیشدی، این را که گفت از کوره در رفتم،
گفتم خداکنه تا صبح نباشی...
بی اختیار این حرف را زدم..
این را که گفتم خشکش زد، برق نگاهش یک آن خاموش شد به مدت سی ثانیه به من خیره شد و بعد رفت به اتاق خواب و در را بست...
بعد از اینکه کارهایم را کردم کنارش رفتم تا بخوابم،موهای بلندش رهابود و چهره اش با شبهای قبل فرق داشت،در آغوشش گرفتم افتخار کردم که زیباترین زن دنیارا دارم لبخند بی روحی زد ...
نفس عمیقی کشید و خوابیدیم ..
آن شب خوابم عمیق بود،اصلا بیدار نشدم...

? از آن شب پنج سال میگذرد و حتی یک شب خواب آرامی نداشته ام...
هزاران سوال ذهنم رامیخورد که حتی پاسخ یک سوال را هم پیدا نکرده ام ...
گاهی با خود میگویم مگر یک جمله در عصبانیت میتواند یک نفر را...
مگر چقدر امکان دارد یک جمله به قدری برای یک نفر سنگین باشد که قلبش بایستد ؟!!

همسرم دیگر بیدار نشد،دچار ایست قلبی شده بود... شاید هم از قبل آن شب از دنیا رفته بود، از روزهایی که لباس رنگی میپوشید و من در دلم به شوق می آمدم از دیدنش امادرظاهر،نه...
شاید هم زمانی که انتظار داشت صدایش را بشنوم،اما طبق معمول وقتش را نداشتم ..

? بعدها کارهایم روبراه شد ،حالا همان وضعی را دارم که همسرم برایم آرزو داشت ...
من اما...آرزویم این است که زمان به عقب برگردد و من مردی باشم که او انتظار داشت...
بعد مرگش دنبال چیزی میگشتم،کشوی کنار تخت را باز کردم ،یک نامه آنجا بود ،پاکت را باز کردم جواب آزمایشش بود تمام دنیا را روی سرم آوار کرد،...
خانواده اش خواسته بودند که پزشک قانونی ،چیزی به من نگوید تا بیشتر از این نابود نشوم ...
آنشب میخواست بیشتر باهم باشیم تا خبر پدر شدنم را بدهد...

? حالا هرشب لباسش را در آغوش میگیرم و هزاران بار

1397/06/20 13:25

از او معذرت میخواهم اما او آنقدر دلخور است که تا ابد جوابم را نخواهد داد...
حالا فهمیدم ، گاهی به یک حرف چنان دلی میشکند که قلبی از تپش می ایستد ?

باید بیشتر مواظب حرفها بود
گاهی_زود_دیر_میشود...
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

شما هم می تونین عضو برنامه لک لک بشین و از مشورت و راهنمایی هم بهره بگیرید…
جهت دریافت برنامه لک لک روی لینک زیر کلیک کنید و از کافه بازار دانلود کنید :

"لینک قابل نمایش نیست"

1397/06/20 13:25

اشکالی نداره هرچی دکترت گفت روانجام بده

1397/06/20 13:26

?

1397/06/20 13:28

سوال یکی از مادران در برنامه لک لک :

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
#ترشح_سینه_در_بارداری

?ترشح سینه پدیده رایجی می باشد که در طول بارداری اتفاق می افتد . ترشح سینه ممکن است از هفته پانزدهم شروع شود و تا آخر سه ماهه سوم بارداری ادامه داشته باشد. در برخی زنان هم هیچ گونه ترشحی از سینه مشاهده نمی شود.
?-مایع ترشح کلستروم نامیده می شود که زردرنگ می باشد .
?– در اکثر موارد، ترشح از سینه به صورت چند قطره می باشد .
?– ترشح از سینه هیچ ارتباطی با شیری که بعد از زایمان تولید می شود ندارد.

?بنابراین، اگر در دوران بارداری شاهد ترشح از سینه هستید بدانید که امری نرمال است. حتی اگر هیچ گونه ترشحی مشاهده نمی کنید بدانید بازهم امری معمول است و جای هیچ گونه نگرانی وجود ندارد
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .

شما هم می تونین عضو برنامه لک لک بشین و از مشورت و راهنمایی هم بهره بگیرید…
جهت دریافت برنامه لک لک روی لینک زیر کلیک کنید و از کافه بازار دانلود کنید :

"لینک قابل نمایش نیست"

1397/06/20 14:22

سوال یکی از مادران در برنامه لک لک :

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
حرف های یک جنین


تا چند وقت پیش فقط یک موجود مجرد و علاف بودم اما از امروز که زندگی مشترکم را با تخمک شروع کرده ام همه چیز برایم کاملا هدفمند شده. برای مسکن فعلا رحم را برای نُه ماه اجاره کرده ام. البته به محض تمام شدن مهلت احتمالا صاحبخانه مرا بیرون می اندازد و تمام وسایلم را هم می گذارد توی کوچه!


اظهار وجود:
هنوز کسی از وجودم خبر ندارد .البته وجود که چه عرض کنم .هرچند ساعت یکبار تا می خواهم سلول هایم را بشمرم همه از وسط تقسیم می شوند و حساب و کتابم به هم می ریزد. کاشکی در آینده پولهایم هم همینطوری زیاد شوند البته به شرطی که از وسط نصف نشوند!

روز بد:
امیدوارم روز تولدم اول مهر نیفتد وگرنه تا عمر دارم هیچکس از رسیدن روز تولدم خوشحال نخواهد شد!

فرق اینجا با آنجا :
داشتم با خودم فکر می کردم اگه قراربود ما جنین ها به جای رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:

– احتمالا در همان هفته های اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند
– کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند
– اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شد
– به خاطر بی توجهی تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره وضع حمل می کردند
– اگر بچه توی شکمشان لگد می زد ،آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود

مجازی:
امروز موقع سونوگرافی هرچی برای دکتر دست تکون دادم که از من عکس نگیر نفهمید،الان حسابی نگران شدم می ترسم عکس هایم پخش شوند چون از نظر پوشش اصلا در وضعیت مناسبی نبودم.

اعتمادسازی:
امروز می خواستم بروم گشت و گذار اما مادر که نگران گم شدن من است آنچنان مرا با بندناف بسته است که نمی گذارد دور شوم.

موج مکزیکی:
اینکه بعضی وقتها حسابی قاط میزنم به خاطر امواج موبایل است.

مادرم،نمی شود به احترام من کمتر اس ام اس بازی کنی؟ فردا روز اگر نوار مغزیم مملو از موج های مکزیکی بود، تقصیر خودت است …! راستی از پارازیت ها چه خبر؟!

سکوت سرشار از ناگفته هاست:
از بس به خاطر سکوت اینجا عقده ای شدم
که تصمیم گرفتم به محض تولد فقط جیغ بزنم تا تخلیه شوم



جغرافیای بدن:
فکر کنم در قطب جنوب هستم چون در این مدت اینجا همیشه شب است

رخصت :
خب کم کم باید گلویم را برای گریه آماده کنم
می خواهم چهار گوشه رحم را ببوسم و با لگدی که به در و دیوار میزنم برای خروج رخصت بخواهم . 1397/06/20 14:34