تجربه ی زایمان و زندگی مامانا

80 عضو

سلام

1401/02/31 14:49

سلام خانما اونایی که دوقلو داشتن پاتون دردمیکرد کف پام درد میکنه میسوزه?

1401/02/31 15:27

سلام خانمای گل شماره تماسم اینجا میزارم لطف کنید به دوست واشنا بدین وسایل ارایشی وبهداشتی میفروشم باارسال

1401/02/31 16:18

سلام عزیزدلم
از چاقی و لاغری خود رنج میبرید
از تیرگی بدنتون خجالت میکشین
ازترس داشتن شپش رنج میبرین
محصولات آرایشی بهداشتی خوب میخواین این شماره رو سیو کنید و با خیال راحت خرید کنید

"لینک قابل نمایش نیست"

1401/02/31 16:19

من داستان زندگیم خیلی غمناکه ولی باوجود سه تابجه قدونیم قد و‌اینکه کارمیکنم اصلا وقت ندارم بنویسم

1401/02/31 16:20

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/02/31 16:25

تمام جنسامم به شرط اصله کسی خواست واتساب درخدمتم

1401/02/31 16:25

مدیر گروه لطف کن کسایی ک همش میگفتن اونایی ک داستان میگن و گزارش کنید یا گزارش کردن ب هیچ وجه راهشون ندی توی گروه و لینکو بشون ندی

1401/02/31 17:09

چرا حذف کرد خاطرشو؟؟؟

1401/02/31 20:12

پاسخ به

تصویر

قرص حجم دهی چند؟

1401/02/31 20:45

پاسخ به

چرا حذف کرد خاطرشو؟؟؟

آخه اینجا سوت وکوره

1401/02/31 21:08

هیچ *** هیچی نمیگه

1401/02/31 21:09

من ک هنو نزاییدم خو خاطرم بگم

1401/02/31 21:26

من زاییدم ولی چیز خاصی نیسته که بگم

1401/02/31 22:03

40هفته رفتم بستری شدم.ساعت هفت ونیم.معاینه شدم یکسانت بود،تاتشکیل پرونده دادم و لباس عوض کردم دوسه ساعت طول کشید.بعد بردنم تو زایشگاه که سرم وازمایش ازم بگیرن.ی سرم ارامبخش بهم زدن از12 تا2.بعد امپول فشار وصل کردن.من چون بچه دومم بود ساعت دردم کمتر بود تقریبا یکساعت درد کشیدم.معاینه کردن 8سانت بود بردنم تو اتاق.با چند تازور پسر کوچلوم دنیا اومد.بعدش گذاشتنش روی شکمم ی لحظه.دیگه بعدش بخیه زدن بعدنیم ساعت اوردنم ریکاوری.خیلی لحظه ی خوبیه زمانی بچت رو بغل میکنی.ایشالله هرکی نداره خدا قسمتش کنه

1401/02/31 22:09

اینم داستان زایمان من.ببخشید اگه جالب نبود.نوشتم که بدونید که زایمان طبیعی خیلی خوبه.اصلا ترس نداره

1401/02/31 22:10

پاسخ به

الان دخترت شیر خشک میخوره ینی!؟

بله تا یه مدت دوشیدم بهش دادم
اون اوایل شیرم زیاد بود فریز کردم
الان همونارو بهش میدم

1401/02/31 22:14

پاسخ به

اینم داستان زایمان من.ببخشید اگه جالب نبود.نوشتم که بدونید که زایمان طبیعی خیلی خوبه.اصلا ترس نداره

نه بابا کجا منکه مردم زنده شدم

1401/02/31 22:35

من سه روز درد داشتم دیگه روز آخر دردم شدید شد منم شهر قریبم کسیو ندارم اینجا فقط مادر شوهرم هست دیگه دیدم خیلی درد دارم رفتم بیمارستان برا بستری هی آمدن رفتن منو معاینه کردن گفت نه فقط 4 سانته برو خونه آمدم دوساعت بعد دوباره رفتم معاینه کرد گفت 5 سانته برو خونه آمدم خونه دیگه داشتم از درد میموردم کسی هم نبود پیشم دیگه به مادر شوهرم گفتم امد اونم هی من داد میزدم جیق میکشیدم اون فوشم میداد میگفت ابرمونو نبر الان میشنون منم از حرص سرمو محکم میکوبیدم به دیوار الانم سرم درد میکنه بعد دیگه رفتیم بیمارستان اونجا معاینه کرد گفت باید بستری شی تا دردت زیاد شه بستری کرد از ساعت 8 تا 12 درد های شدید داشتم پرستار ها اونجا نشته بودن جوجه میخوردن از کاشت ناخن حرف میزدن ریلکس نشسته بودن من داد میزدم میگفتم به دادم برسین دارم میمرم اونا میگفت اینا درد واقعی زایمان نیست اینا چیزی نیستن خلاصه من 4 ساعت درد شدید داشتم بعد دیگه آمدن کیسه ابمو پاره کردن من دادمیزدم مادر شوهرم پیشم بود دوباره اون میزد از سرم میگفت مگه فقط تو داری درد میکشی بسه دیگه صدات افتاد به سرم منم عصبی تر میشدم تا اینه یهو احساس کردم سرویس دارم پرستار گفت سر بچس به زور بلا به دنیا آمد بعد گذاشتن بغلم انقدر حس خوبی بود همه چی یادم رفت اون لحضه

1401/02/31 22:46

پاسخ به

من سه روز درد داشتم دیگه روز آخر دردم شدید شد منم شهر قریبم کسیو ندارم اینجا فقط مادر شوهرم هست دیگه...

????

1401/03/01 09:25

پاسخ به

مدیر گروه لطف کن کسایی ک همش میگفتن اونایی ک داستان میگن و گزارش کنید یا گزارش کردن ب هیچ وجه راهشون...

باشه چشم به هیچ وجه!

1401/03/01 09:26

پاسخ به

من سه روز درد داشتم دیگه روز آخر دردم شدید شد منم شهر قریبم کسیو ندارم اینجا فقط مادر شوهرم هست دیگه...

وا خب زنی که زایمان طبیعی داره جیغ و داد میکنه دیگه?

1401/03/01 09:27

پاسخ به

من سه روز درد داشتم دیگه روز آخر دردم شدید شد منم شهر قریبم کسیو ندارم اینجا فقط مادر شوهرم هست دیگه...

چ مادر شوهر بی درک و شعوری!

1401/03/01 09:35

شماها تعریف کنین ببینم شماها چجوری گذروندین

1401/03/01 10:57

سلام سلام‌

1401/03/01 12:33