و برگی از سرنوشت دیگر...... 16سالم بود اسباب کشی کردیم و محل زندگیمون جابجا شد .هم باید مدرسه جدید میرفتم هم از محل جدید بدم میومد عیبی نداشت خوب بود ولی شاید عادت نداشتم و خو نگرفته بودم . روز اول دبیرستانم بود با کلی بدقلقی از خواب بیدارشدم ک برم مدرسه بابام ماشینش خراب شده بود میخواست بره سرکار دیدم چندتا از پسرهای کوچه دارن ماشین بابا رو هل میدن و کمک میدن من دراومدم بیرون همه نگام کردن ازبین اون نگاها یکی از نگاها کلا سنگین بود وخاص حس کردم ولی برام مهم نبود اینقد درگیر مدرسه جدیدو شاگردای جدیدبودم ظهربرگشتی از مدرسه سرکوچه باز پسره رو دیدم خیلی بی تفاوت رد شدم اونم فقط نگاه میکرد این روال ادامه داشت سرتایم مدرسه من سرکوچه بود تایم اومدنم از مدرسه هم همینطور . کم کم داشت ازش خوشم میومد تااینکه یه روز کوچه خلوت بود حسابی بارون میبارید دیدمش باز توی اون بارون وایساده ومنتظر اینبار ولی با یه شاخه گل سرخ خجالت میکشید گذاشت رو کاپوت ماشینی ک تو کوچه پارک بودبهم اشاره داد ک برش دارم من عادی یه نگاه ب خودش کردم و یه نگاه ب گل و رد شدم برش نداشتم یه زنه با بچش اومد برش داشت بچش بردش ??? این داستان هی ادامه داشت تمام روزای مدرسه کلی به دوستام اشاره میداد و شماره منو میخواست ولی من رو نمیدادم البته اینم بگم پویا خیلی خوشتیب وخوشگل بود خوشم میومدازش ولی نمیدونم چرااون روزا اذیتش میکردم و پسش میزدم انگاراون از اینکار من لذت میبرد و بیشتر وبیشتر به سمتم کشیده میشد یه روز صبح غرق خواب بودم دیدم تلفن خونه زنگ میزنه هی گفتم مامان بردار کسی نبود تااینکه از جام بلندشدم خواب الود گوشیو برداشتم با صدای شاکی گفتم بله سلام واحوالپرسی کرد پویا بودشماره خونه رو از 118گرفته بود گفتم خب کارتون گفت دوستت دارم گفتم اهلش نیستم ولی دست بردار نبود بازم زنگ بازم زنگ بازم زنگ. اون کلا خونمونو زیرنظرداشت تا همه برن بیرون تا راحت بتونه ب خونه زنگ بزنه خیلی وقتها خواب بودم صدای زنگ گوشی ک میومد میدونستم ک دیگه همه رفتن بیرون پس اقا فرصت پیدا کرده زنگ بزنه پویا سرتق و سمج بود و هی ب کاراش ادامه میداد به خودم اومدم دیدم خیلیییییی عاشقش شدم دل و دینمو برده ازدوستای خودمم دنبالش بودن ک مخشو بزنن و بااون دوست شن ولی پویا اصلا پا نمیداد ما شدیم دوتا عاشق خیلیییییم عاشق برای هم جونمون درمیومد دانشگاه قبول شدم تمام مدت باید بهش اطلاع میدادم ک رسیدم کلاسم فلانم خیلی نگرانم میشد وقتهایی ک یکم کلاسم دیرمیشد کل کوچه رو مترمیکردو منتظرو
1401/04/07 03:43