از اونایی بودم که قبلا خیلی حساس بودم. البته اینو بگم اوایل اصلا حساس نبودما کم کم مهم شد برام. چون شوهرم با جاریم همسنن و مثل خواهر برادر بودن و حالا یکم صمیمی. سعی میکرد به من بفهمونه که شوهرم بهش زیادتر از من اهمیت میده. تو جمع با من حرف نمیزد فقط با همسرم صحبت میکرد و میخندید. به بعضی افراد گفتم حس میکنم چنین منظوری داره و اونا هم تایید کردن. اول دعوا میکردم. ناراحت میشدم. نتیجه اش بی اهمیتی شوهرم بود و حتی بیشتر رفت طرف جاریم.با مشاور حرف زدم و راهنماییم کرد.
کم کم با مهربونی رفتم جلو. انقد برنامه چیدم که نشه زود به زود بریم خونشون. از حد مجاز ارتباط با نامحرم گفتم. جوری که ناراحت نشه. خیلی آروم بهش حسمو گفتم که بدونه. و محبتمو بیشتر کردم. خدا هم کمکم کرد از اون شهر اسباب کشی کردیم یجای دیگه. الان خیلی بهتر شده. و سالی 3 4 بار بیشتر همو نمیبینیم. خداروشکر.
برای هرکارب از خدا کمک بخواید. قرآن بخونید و حدیث کسا که فوق العاده حاجت میده
1401/10/19 20:00