من یه مدت قبل بارداریم بابای بابابزرگم برامون گهواره اورد با کلی نون و ارد
بعد باردار بودنی که هنو البته نبودما پریود تموم کرده بودم اقدام بودیم خواب دیدم بابابزرگم میخنده کلی شادی میکنه میگه نوه ام حاملس
وسط بارداریمم یه مدت بد شکم درد داشتم نفسمو میبرید 3روز تمام درد داشتم شبا نمیتونستم زیاد بخوابم چند ساعت فقط میتونستم که بعدش درد بیدارم میکرد
بعد دیدم بابابزرگم عمه های بابام همشونم که سیدن جمع شده بودن خونه
یه عمه که فوت کرده بود اونم خیلی جدش قوی بوده
اومد دستشو کشید شکمم گفت نگران نباش تموم شد دردت
بخدا صب پاشدم انگار تازه متولد شده بودم یه درصد درد نداشتم☺☺☺
1401/07/26 20:47