الان دومی هنو 2ماه و نیمشه
در حد چند ثانیه نگه میداره گردنش رو

پاسخ به

شیر خشکم دوتا قوطی دارم یکی نان یکی هم اپتامیل میخوره دل درد میشه

نفخ داره دیگ قطره بده یا برو‌دکتر شاید ب پروتئین گاوی حساسیت داشته باشه ی شیرخشک دیگ بهت میده

پاسخ به

تصویر

منم همین دوتا رو گرفتم برا پسرم

پاسخ به

از کجا گرفتی

من از ایران اونت سفارش دادم

پاسخ به

به خودم?

پس چیزی که من از صورتت شبیه سازی کرده بود فرق میکنه?

من اینقدر ناراحت میشم خواهرشوهرم اینا میگن اصلا بچها شباهت به خودت نمیدن

بچه من خیلی گریه میکنه هیچ وقت اینحوری نبود چند روزی هست همش گریه میکنه آب از دهنش میاد. سه ماه و دو روز هست. بچه سه ماهه ممکنه دندون در بیاره

شبا گهواره تاب میدادم گریه میکردم از بی خوابی. شوهرم نیمساعت نگه میداشت یه کم استراحت کنم

چندوقتشه

پاسخ به

ایندفعه بردی بپرس ببین اینفاکول میشه داد

اره الان شات میگیرم اسمش یادم باشه

پاسخ به

نه اولین بار از همونی خورد که الان دوسش نداره

تکراریع براش?

پاسخ به

تمام لباساش کثیف میشدا ولی مستقل شد

اره من مستقل شدن برام مهمه
اصلا حوصله ندارم تو مهمونیا اول غذا بذارم دهن بچه?

پاسخ به

تو شیشهخوای بعد دوسالم بدی نمیفهمه

ن دیگ شیشه رو دوسالگی بگیرم ازش
میترسم عادت کنه فقط ب شیشه

ayin_teb2

پاسخ به

خانما من 38روز میگذره از زایمانم هنوزبچم حموم نکردم همش بیقراره میخام حمومش کنم اروم میشه تاثیری دار...

واییی هنوز حموم نکردی
حتما حموم کن تمیز میشه مریض نمیشه بچه سبک میشه خوابش بیشتر میشه
حموم تو چاقی بچه هم تاثیر داره

پاسخ به

همش میخا وایسه دوربرش نگا کنه

بچت مستقل ...پسرمن که فقط میخواد بغلش کنم هی اطرافش ببینه و کاووش کنه

من از اول روی پاوایمیستادوندمش پاهاش صاف نگه نمیداره فشارشون میده توی زمین بعدش ی قدم برمیداره ب جلو انگاری خسته میشه

حامی معنیش چیه اسم پسره دختره

اره بچه من در طول روز میبینی یبار سبزه یبار زرد

سرامیک کف گفتم سفید براق بگیره خوبه به نظرتون؟

شوهرم ناخون شصتش میگیره میگه بابا بیا کمکت کنم بکنی دهنت???

پاسخ به

اب از بینی هاش میاد

دیشب اومد صبی هم اومد

پاسخ به

ماشالله?

از سامیار چند بود

پاسخ به

???بیا

والا خیلیا ب دوسال نمیکشن خودممم که نمیخوام مگر اینکه توغلطی بشه که اونم شوهرم نمیخواد دلش برا این بچه میسوزه من حالا هیچی

منم کل دردام فقط نفس عمیق اخرش گف تو میری سزارین شروع کردم گریه کردن میگفتن الان ببرین من دیگ طاقت ندارم?نامردا ساعت چهاربعداز ظهر گف اخرش سزارینی ولی 9ونیم شب بردن اتاق عمل