نمیدونم چرا دیشب ک تو راه برگشت بودیم خیلی حس عجیبی گرفتم نسبت به دخترم خیلی عجیب بود بخدا یهویی اونطور شدم همش تو حال خودم بودم و بش فکر میکردم واقعا قصد دارم زندگیم و تغییر بدم ی چندتا کار هس ک انجام نمیدهم دیشب خیلی مصمم شدم روی انجامشون مثل نماز خوندن
و خوندن برای کنکور و قبولی چون اصلا حوصله خواندن ندارم و همش تنبلی میکنم هرچقدر هم شوهرم نصیحت میکنه و تشویق کرد فایده نداشت برای خوندن ولی دیشب تصمیم گرفتم واقعا این کارام و پیش ببرم
نمیدونم چ اتفاقی افتاد ولی هرچی هست خوشحالم ک دخترم و دارم و تلاش میکنم خوب بارش بیارم
از خدا هم میخوام کمک کنه سالم دنیا بیارمش
1401/07/05 11:25