اومدن
مادرشو پدر شو و خواهر شوهرام
بعد یک جعبه شیرینی دوکیلویی
اورده بود
بعد مهدیس تو دستگاه بود
گفت ها بچها من که زردی نداشته این چرا گرفته
چی خوردی چی میخوری که زردی گرفته
مامانم گفت بچهای منم زردی نداشته اصلا
گفت ها مشکل دیگ نداره
چنان بغضم گرفت
جوابشا ندادم تلوزیون شبکه عوض میکردم
مامانم میوه شیرینی اینا اورد واسشان
خوردن
بعد دیدم یه لباس در اورد
گفت ها اینو کربلا تبرک کردم
بعد من ور نداشتم فکر کردم چیز دیگم میزاره روش
بعد دیدم هیچی
بعد دستگاه روشن
بچه رو ور داشته هموجور لخت بغل کرده
گفت سرمحمدو گذاشتن رو سر دخترش
مامانم گفت اره شبیه خود محمده
بعد لباسع اورد گذاشت رو دستگاه
1401/07/04 19:40