مامانای باردار مازندرانی

21 عضو

خداکنه خوب بشم بدم میاد از این حالت

1401/08/08 18:33

پاسخ به

من بیشتر رو شوهرم حساس شدم

منم شده بودم

1401/08/08 18:33

پاسخ به

خداکنه خوب بشم بدم میاد از این حالت

پیش دکتر خودت بگو مشکلتو

1401/08/08 18:33

پاسخ به

پیش دکتر خودت بگو مشکلتو

دکتر گفت این حالت بعد زایمان عادیه

1401/08/08 18:34

بعد تو نباید اصن ب این چیزا فک کنی خودتو بزن به راه شادی اهنگ گوش کن بالو پر نده بهش

1401/08/08 18:34

پاسخ به

منم شده بودم

هرچی بدبختیه واس زناس

1401/08/08 18:35

پاسخ به

بعد تو نباید اصن ب این چیزا فک کنی خودتو بزن به راه شادی اهنگ گوش کن بالو پر نده بهش

ب منم میگفتن ولی نمیتونستم

1401/08/08 18:37

اره دست خود ادم نیس

1401/08/08 18:40

پاسخ به

اینی ک میگی چجوریه میشه کامل توضیح بدی

کف و شکر میدونی ک ، دی ماه در میاد اونو میخوردم

1401/08/08 22:24

مریم اینی ک تو میگی من الان هستم

1401/08/08 22:25

حالم بده اصلا، خودم خودمو نمیفهمم

1401/08/08 22:25

این سری ک مادرم مریض شد واقعا اذیت شدم اصلا حالت نرمال ندارم

1401/08/08 22:26

نمیدونم بعدا چی قراره بشم....خودم میترسم

1401/08/08 22:26

پاسخ به

دلم میخاد گریه کنم شبیه دیوونه ها شدم یکی ی چی بگه گریم میگیره .مخصوصا شوهرم به بچم هم حسودی میکنم ب...

ای جانم اون بچه پاره تن خودته ذره ذره اش از وجود خودت شکل گرفته سعی کن تو ذهنت شرایطو مرور کنی و باهاش کنار بیای

1401/08/08 22:30

پاسخ به

من بیشتر رو شوهرم حساس شدم

چرا با شوهرت صحبت نمیکنی؟

1401/08/08 22:34

پاسخ به

اره دست خود ادم نیس

من بعد مادرم اینجوری شدم تو بارداری خیلی بدتر شدم میشینم یجا مشغول کاری هستم یهو شروع میکنم گریه کردن و شدیدا دل نازک شدم و...
ولی حس میکنم دخترم بیاد بهتر میشم ان شاالله

1401/08/08 22:36

پاسخ به

کف و شکر میدونی ک ، دی ماه در میاد اونو میخوردم

نه نمیدونم?از مامانم باید سوال کنم چند وقت استفاده کردی ؟

1401/08/08 22:54

پاسخ به

مریم اینی ک تو میگی من الان هستم

خیلییی بده اصلا خدا برای کسی نیاره دلم میخاد گریه کنم شکاک شدم رو شوهرم تازه بیخودی باهاش دعوا گرفتم جواب تلفنشو نمیدادم بهم گفت میرم در املاکو میبندم میام من زنگ زدم‌میگم پس کجایی چقدر دیر کردی دعوا گرفتم باهاش بعد هرچی زنگ میزد نمیگرفتم اومد خونه میگه چته مشکوکی چرا

1401/08/08 22:55

پاسخ به

نمیدونم بعدا چی قراره بشم....خودم میترسم

منم میترسم باید هرچه زودتر کنترل کنم این حالتمو

1401/08/08 22:56

پاسخ به

این سری ک مادرم مریض شد واقعا اذیت شدم اصلا حالت نرمال ندارم

اخهه عزیزم .درکت میکنم میدونم چی‌میگی

1401/08/08 22:56

پاسخ به

ای جانم اون بچه پاره تن خودته ذره ذره اش از وجود خودت شکل گرفته سعی کن تو ذهنت شرایطو مرور کنی و باه...

دارم تمام تلاش خودمو میکنم .جونمو برای بچم میدم اما کلثوم دست خودم نیس میبینم تمام توجه این روزاش شده بچه ی جوری میشم دوس دارم منو فقط نگاه کنه

1401/08/08 22:57

پاسخ به

چرا با شوهرت صحبت نمیکنی؟

چی بگم بهش

1401/08/08 22:57

پاسخ به

نه نمیدونم?از مامانم باید سوال کنم چند وقت استفاده کردی ؟

خوشمزه است من ده روزی خوردم ، بعدش خیلی عجیب خوب شدم ، الانم حتما میخورم سال میشه

1401/08/08 22:58

پاسخ به

خیلییی بده اصلا خدا برای کسی نیاره دلم میخاد گریه کنم شکاک شدم رو شوهرم تازه بیخودی باهاش دعوا گرفتم...

نه من اصلا خودمو نشون نمیدم از درونم دارم میخورم خودمو

1401/08/08 22:59

پاسخ به

من بعد مادرم اینجوری شدم تو بارداری خیلی بدتر شدم میشینم یجا مشغول کاری هستم یهو شروع میکنم گریه کرد...

عزیزممم روحش شاد باشه حق داری مادر خیلی عزیزه .
انشالله که با دخمل گلت روزای خوبو بگذرونی فقط پر از اتفاقای قشنگ

1401/08/08 22:59