21 عضو
فکرکن رفت تحقیق برای بیمارستان اول به مادرش زنگ زد تون تایید کرد بعد به من گفت
وا مگ مادرش خاست بزاد
من گفتم مادر شوهرم میگه 40هفته بعد بردار بچه رو
بگو چششب دکتر
من باشم غرمیزنم سرشوهرم
منم ساکت نمیشینم
اومدیم خونه شوهرم میگه دوشنبه مادرمم میبریم دکتر با خودمون خودش با دکترت حرف بزنه فکر نکنه دروغ میگ...
واااه
ب قران چ چیزایی رو تحمل کردم تاشوهرم یکم بهتر شد
گفت بردن نبردن مادرم دست خودمه تو دخالت نکن
خا نیاره چه دلیل داره بیارتش
هیچکس مثل شوهر من مامانی نبود میتونی درستش کنی
شوهر من نمیشه چون پدرش اینا بچه بودن فوت شده میگه مادر وخواهرم جز من کسی رو ندارن اختیار دارن همه کار تو زندگیم بکنن
دست خودشونم نیست ب طبع اونا در اومدن مادرشونن اخه اما چون دستور از اوناعه مجبورن میبینن دخالت میکنن
ما زندگیمون اول باید تاییده مادرش باشه
وووه من اصلا اینحوری نمیتونم شوهرمم هیچ وقت قبول نمیکنه
میگم دیگه اول تاییدیه اونا
شوهر من نمیشه چون پدرش اینا بچه بودن فوت شده میگه مادر وخواهرم جز من کسی رو ندارن اختیار دارن همه ک...
خیلی بده اینجوری تغیر دادن رفتار شوهرت خیلی صبرو تحمل میخاد باید تحمل کنی
قانعش کن بگو تو سرپرستشونی اونا باید از تو نظر بگیرن ن تو از اونا
اگ اونا کسیو ندارن توهم نداری شوهرتم سرپرست توعه پس توهم حق داری
بدتر میکنه
من اصلا کلم نمیسازه
میخواد مادرش خیالش راحت باشخ
دعوا میوفتم باشوهرم حالا بیا درست کن?
پنج سال دارم تحمل میکنم
اووف نکه خیلی نگرانن
منم ???
تحمل کردنم حدی داره گوشش بکش
دمت گرم واقعا خدا چه صبری بهت داد
وقتی میگه الویت من مادرم خواهرم دخترم برادرم بعد تویی چی بهش بگم
پیام
بارداری
nini.plus/
برای ارسال پیام به این گروه باید ابتدا اپلیکیشن نی نی پلاس را دانلود نمایید.
این بخش در حال طراحی می باشد