دختران با ادب

110 عضو

خیلی شوهرم اذیت شد

1401/07/06 01:36

جنسیت بچه ت چیه؟

1401/07/06 01:36

پسره

1401/07/06 01:36

پاسخ به

خیلی شوهرم اذیت شد

خدا خیرش بده
شوهر من صب تا شب نیس بابا

1401/07/06 01:36

ان شااله خوش قدم باشه

1401/07/06 01:37

میخواستی باردار شدی ؟

1401/07/06 01:37

من تنهایی بچه رو اومدم از شیر بگیرم شوهرم اضافه کار بود 3 شب نبود خونه،منم گفتم تنهایی دخترمو از شیر بگیرم که شوهرم نخواد تو خونه اذیت بشه،اینم ک فشار اوردم رو خودم بچه سنگین هی بغل کردم ده روز بعد یهو خونریزی افتادم

1401/07/06 01:38

پاسخ به

هانیه شما انومالی رفتی؟

ن قربونت اگه بشه پنجشنبه میرم

1401/07/06 01:38

نه قرص اورژانسی خورده بودم
ولی گرفت دیگه

1401/07/06 01:38

پاسخ به

خدا خیرش بده شوهر من صب تا شب نیس بابا

شوهر من 24 ساعت سر کار بود 48 ساعت خونه،اون 24 ساعتی ک نبود ام یا مادرم یا خواهرش میومدن پیشم

1401/07/06 01:39

پاسخ به

من تنهایی بچه رو اومدم از شیر بگیرم شوهرم اضافه کار بود 3 شب نبود خونه،منم گفتم تنهایی دخترمو از شیر...

اخی خیلی سخته بچه کوچیک
دختر من نزدیک 4 سالشه من برام سخته چ برسه اون سن

1401/07/06 01:39

من بخابم صبح میخام برم نوبت بگیرم

1401/07/06 01:39

شب بخیر دوستان ?

1401/07/06 01:39

پاسخ به

شوهر من 24 ساعت سر کار بود 48 ساعت خونه،اون 24 ساعتی ک نبود ام یا مادرم یا خواهرش میومدن پیشم

چ خوب خوشبحالت
من مامانم هی میان غذا میارن برام
اما روم نمیشه همه کارا رو بندازم گردنش

1401/07/06 01:40

شبت خوش

1401/07/06 01:40

پاسخ به

اخی خیلی سخته بچه کوچیک دختر من نزدیک 4 سالشه من برام سخته چ برسه اون سن

اره ولی خیلی بچه ارومیه،اصا خود فرشته است،بچم تو سن کم هم از شیر گرفتم از دسشویی خیلی اذیت شد طفلی ولی به جاش همبازی داره دیگه

1401/07/06 01:40

شب بخیر خانومی

1401/07/06 01:40

پاسخ به

من بخابم صبح میخام برم نوبت بگیرم

شب بخیر عزیزم

1401/07/06 01:40

ارههههه خیلی خوبه همسن و سال همن واقعا لطف خدا بوده بهت

1401/07/06 01:41

سلام دختران باادب???

1401/07/06 01:41

پاسخ به

سلام دختران باادب???

سلا?

1401/07/06 01:41

مدیر گروه ک هممون عصو کرد خودش چرا نیست ؟؟؟

1401/07/06 01:42

پاسخ به

مدیر گروه ک هممون عصو کرد خودش چرا نیست ؟؟؟

خوابه?

1401/07/06 01:42

پاسخ به

چ خوب خوشبحالت من مامانم هی میان غذا میارن برام اما روم نمیشه همه کارا رو بندازم گردنش

نه بابا من اخراش ام مامانم مجبور شد بره عمل کنه بواسیر شدید داشت،مادر شوهرم اومد دنبالم گفت بیا یه هفته خونه ما،گفت من عیالوارم نمیتونم خودم بیام تو بیای راحت تره،دیگه یه هفته ام اونجا بودم که بعدش دکتر گفت دیگه خوبی ولی بازم رعایت کن یه ماهیو،من فقط خیلی پله بالا پایین نکردم بعدش ام ک اوکی شدم کامل

1401/07/06 01:42

خدا خیرشون بده، کارای روزمره رو انجام میدادی؟

1401/07/06 01:43