ما اصلا اسمش اینه تو یه ساختمونیم انگار یه شهر دیگه هستم
1403/10/08 16:53
//= $member_avatar ?>
منم خیلی نمیرم خونه مادرشوهر شب یلدا رفتیم دیگه نرفتم ولی ازخونه ک بیرون نیام میفهمه یه خبری هس به یه بهونه ایی میادپایین
1403/10/08 16:54
//= $member_avatar ?>
ایلیا میگم از قبل پانچکر گفتی به مامانت یا بعدش گفتی
1403/10/08 16:55
//= $member_avatar ?>
اووو
1403/10/08 16:55
//= $member_avatar ?>
قبل پانکچر گفتم ک روز پانکچر مامانم بیاد چون بهار میگف ببر همراه بعد روز پانکچر رفتیم شوهرم گف نمیخاد بیاد الان مامانت بیاد نمیگه چکار کردی اینکارا واسه چیه منم دیگه نگفتم ب مامانم
1403/10/08 16:56
//= $member_avatar ?>
الانم بازم دقیق نمیدونن ک دارم چکار میکنم
1403/10/08 16:57
//= $member_avatar ?>
چجوری گفتی که نفهمیده من بگم پانچکر مامانم میزنه تو گوگل 😓😓
1403/10/08 16:58
//= $member_avatar ?>
دقیقا ب شوهرم گفتم اول بریم نمونه بدیم بعد برو دنبال مامانم نمیشه ک از جلوشون بری اتاق نمونه دیگه بعدش هم شوهرم گف نمیخاد خودم هسم
1403/10/08 16:59
//= $member_avatar ?>
اون دیگه هی زنگ نمیزد که ببینه رفتی اتاق عمل یا نه
1403/10/08 16:59
//= $member_avatar ?>
ببین بخدا خداروشکر کن
1403/10/08 16:59
//= $member_avatar ?>
نگفتم ک پانکچر گفتم یه عمل ساده دارم کلا با بیهوشی ایناش 1ساعت نمیشه
1403/10/08 17:00
//= $member_avatar ?>
آخه پرستارا لو میدن آخرش
خوب شد نگفتی ولی بازم خوبه خیلی پیگیر نیست وای وای وای مامان من