من شب حنابندونم و عقدم یکی بود شب بعدیشم عروسیمون، شب حنابندون خونه همسر موندم ک صب زود منو ببره ارایشگاه وای خستم بود بعد اونهمه کار، ابجیم اومد ساعت7بیدارم کرد گفت پاشو ک دیرشد ارایشگات، شلوارم پام نبود تندتند شلوارمو وارو پوشیدم رفتم ارایشگاه بعد انقد خندیدم
1401/07/13 16:50