دوستانه

5 عضو

پاسخ به

ینی خاطره ی لباس واسه عروسی شادی تنش بود مثله ماله پیره زنا بود مشکی با گلایه زرد? ازون سفیده ک من ...

آره با سودابه ی رنگ موایی میذارن اصن بهشون نمیاد

1401/09/16 02:50

گفتم بت خاطره میره اسید تراپی لکای صورتشو درست کن

1401/09/16 02:51

؟

1401/09/16 02:51

واسه کل بدنش میرع لیزر موای زائد

1401/09/16 02:51

سودابه هم فعلا فقط واسه صورتش رفته لیزر

1401/09/16 02:51

هر جلسه چهارصد میده باید ده جلسه بره

1401/09/16 02:51

?? نگو نگو دیونم نکن

1401/09/16 02:53

پا میشم اسید میریزم رو شاهین تراتر بشه اینم

1401/09/16 02:54

پاسخ به

پریناز من خودم شاهان دستو پاشو گرفتم با موچین مخصوص دولشو گرفت با ی قیچی بریدش بعدم حلقه انداخت و بس...

من از اتاق فرار کردم
اینو خیلی بد بریده تینا
پوستش آویزون شده

1401/09/16 08:05

پاسخ به

استا نداد براش؟

دیفن داده?منم یبار بیشتر بهش ندادم
استا میدم سرخود

1401/09/16 08:06

پاسخ به

چقد شد ختنش؟

450 بیمه

1401/09/16 08:06

پاسخ به

عاقا من اصن دلم نمیخاد پسر دار بشم

خیلی سخته خیییییییییییییییلی

1401/09/16 08:08

پاسخ به

پا میشم اسید میریزم رو شاهین تراتر بشه اینم

?????????

1401/09/16 08:09

پاسخ به

دیفن داده?منم یبار بیشتر بهش ندادم استا میدم سرخود

نه استا بده خوبه هر شیش ساعت ی بار بده بذار بچه طفلی گناه داره اذیت نشه

1401/09/16 10:22

پاسخ به

خیلی سخته خیییییییییییییییلی

دختر ی گوش سوراخ کردنه انقد راحت بوو دو تق کرد و تموم نه دیگ بعدش اذیتم کرد نه چیزی

1401/09/16 10:22

پاسخ به

پا میشم اسید میریزم رو شاهین تراتر بشه اینم

?????عا منم بخاطر همین حالم گرفته بود

1401/09/16 10:22

پاسخ به

پا میشم اسید میریزم رو شاهین تراتر بشه اینم

پوستش خیلی داغونه تینا خییییعلی همش لک داره صورتش بدون کرم و آرایش دیدمش خاطره
سودابه هم که کلا صورتش خرابه مگه اینکه بکنه پوستشو ی پوست جدید بندازه یجوریه صورتش صورت منو تو مث آینه اس پیش اونا نه جوشی نه کک و مکی نه خرابی چیزی

1401/09/16 10:24

بچه ها سارینا اکانتش مسدود شده

1401/09/16 12:34

اکانت نی نی پلاسش

1401/09/16 12:34

نصفه نینی مسدودن?

1401/09/16 13:16

خداب شده خودش مسدود میکنه

1401/09/16 13:17

نت شمام ریده

1401/09/16 18:58

?

1401/09/16 18:58

ارسال شده از

??


تقدیم به مادران...?

فرزندم، دلبندم ،عزیزتر از جانم

از ملالتهای این روزهای مادری ام برایت میگویم... از این روزها که از صبح باید به دنبال پاهای کوچک و لرزان تو بدوم و دستت را بگیرم تا زمین نخوری.  به کارهای روی زمین مانده ام نمیرسم این روزها که  اتاقها را یکی یکی دنبال من می آیی، به پاهایم آویزان میشوی و آن قدر نق میزنی تا بغلت کنم، تا آرام شوی.

این روزها  فنجان چایم را که دیگر یخ کرده، از دسترست دور میکنم تا مبادا دستهای کنجکاوت آن را بشکند.

با ناراحتی و ناامیدی سر برگرداندنت را میبینم که سوپت را نمیخوری و کلافه میشوم از اینکه غذایت را بیرون میریزی.

هرروز صبح جارو میکشم، گردگیری میکنم، خانه را تمیز میکنم و شب با خانه ای منفجر شده و اعصابی خراب به خواب میروم.

روزها میگذرد که یک فرصت برای خلوت و استراحت  پیدا نمیکنم و باز هم به کارهای مانده ام نمیرسم...
امشب یک دل سیر گریه کردم.

امشب با همین فکر ها تو را در آغوش کشیدم و خدا را شکرکردم و به روزها و سالهای پیش رو فکر کردم و غصه مبهمی قلبم را فشرد... تو روزی آنقدر بزرگ خواهی شد که دیگر در آغوش من جا نمیشوی و آنقدر پاهایت قوت خواهد گرفت که قدم قدم از من دور میشوی و من مینشینم و نگاه میکنم و آه...

روزگاری باید با خودم خلوت کنم و ساعتها را بشمارم تا  تو از راه بیایی و من یک فنجان چای تازه دم برایت بیاورم و به حرفهایت با جان گوش بسپرم تا چای از دهن بیفتد....
روزی میرسد که از این اتاق به آن اتاق بروم و خانه ای را که تو در آن نیستی تمیز کنم. و خانه ای که برق میزند و روزها تمیز میماند، بزرگ شدن تو را بیرحمانه به چشمم بیآورد.

روزی  خواهد رسید که تو بزرگ میشوی، شاید آن روز دیگر جیغ نزنی، بلند نخندی، همه چیز را به هم نریزی... شاید آن روز من دلم لک بزند برای امروز... روزی خواهد رسید که من حسرت امشبهایی را بخورم که چای نخورده و با سردرد و گردن درد و با فکر خانه به هم ریخته و سوپ و بازی و... به خواب میروم... شاید روزی آغوشم درد بگیرد، این روزها دارد از من یک مادر به شدت بغلی میسازد...! این روزها فهمیدم باید از تک تک لحظه هایم لذت ببرم....?????

1401/09/17 00:48

پاسخ به

اینستا برا شمام نمیاد؟

????

1401/09/26 12:29