شوهر خواهر شوهرم
به شوهرم زنگید گفت میخوایم بریم کنار دریا بشینیم بیا
شوهرمم گفت باشه
بعد ب شوهرم گفتم ابجیتم هست گفت فک کنم آره
بعد شوهرم میدونس من ناراحت میشم اصرار کرد گفت بیا گفتم نمیام
بعد الان داداشم کنار دریا بود گفت شوهرت و خواهرش و شوهرش و دوتا دیگ نشسته بودن کنار دریا
من ناراحت شدم ک چرا زنگید نگفت زنتم بیاد
سری قبلم شوهرم خواب بود خواهرش هی میزنگید میگفتم خوابه میگفتم چرا همش میگفت کارش دارم
نزدیک سه بار زنگید گفتم خوابه
تا شوهرم بیدا شد زنگش زد گفتم چیکارت داشت گفت هیچ گفته بیا خونمون خلاصه من نرفتم
بعد فرداش رفتم خونشون خواهرشوهرم گفت چرا دیروز نیومدی نشسته بودیم گفتم والا هی میپرسم چیکار داداشت داری میگی کارش دارم منم گفتم شاید قراره با شوهرت جایی بره ک ب من نمیگی
1401/08/12 16:21