مجیدم موند خونه اش همه چیزوشو آماده کردم موند پیاز داغ اینا بعد گفتم بیا کمک کن پیاز هارو پوست بکن من سرخ کنم گفت بزار دوساعت بخابم بعد یه کاری کردم
گفتم حالا اون ننه آت زنگ بزنه با کله میری خاعرت بگه فلان کار کن همچین با سر میری انگار سر میبری خودشم مونده بود اومد پیاز رو خرد کرد داد دستم گفن برا پیاز همچین میکنی
1401/08/16 23:04