من نامزد بودم بابام نمیزاشت برم خونه نامزدم بمونم از اتاقم اومدم بیرون نمیدونستم چطوری بگم ک میخوام برم میدونستم دعوا میکنه نمیزاره شکمم بد جور نفغ کرده بود اومدم پذیرای دست به شکم گفتم بابا اجازه میدی برم خونه بهنام بمونم امشب تا اون و گفتم یه گوز در رف همه نشسته بودن نامزدم همه وای من اب شدم از خجالت برگشتم اتاقم گریه کردم از خجالت???
1401/08/24 16:20