همه دور هم جمع بودن تو باغ من تو خونه تنها استراحت .بعد بچه خواهرش کوچیکه گفته من حوصله ندارم میخوام برم پیش زن دایی سمیرا .زنگ زده ب من جواب ندادم سایلت گوشیم بوده بعد ب شوهرم کفتن تو بزنی جوابت میده از شانس *** من شوهرم میخواسته بگه سمیرا اینجوری نیست زنگ میزنه منم چشمم می افته ب گوشی جواب میدم .اونا هم دنبال حرف برام شر درست کردن
1401/08/25 20:20