تا یکی دوماه بعدش خاله شوهرم ازمریوان آمده بود شوهرم گفت دعوتش کنیم منم گفتم عیب نداره خاله دعوت کردیم مه دیدم وقت شام زنگ زده خواهرم دامادمم براشام میان منم گفتم اوناحق ندارن بیان از پشت گوشی باهم شدیم جنگ
1401/09/14 19:23
//= $member_avatar ?>
دیدم بعداز ده دیقه آمد خانه هی ازدره آمدتو شروع کرد دس انداختن برامه
1401/09/14 19:23
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
دیدم بعداز ده دیقه آمد خانه هی ازدره آمدتو شروع کرد دس انداختن برامه
جلو خاله ش؟?
1401/09/14 19:24
//= $member_avatar ?>
دی هرجور بود آوردشان منم محل سگی بهشان نزاشتم
1401/09/14 19:24
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
جلو خاله ش؟?
نه خالش هنو نیامده بود
1401/09/14 19:24
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
دیدم بعداز ده دیقه آمد خانه هی ازدره آمدتو شروع کرد دس انداختن برامه
چه طوری باهاش زندگی مکنی اینه بگو
1401/09/14 19:24
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
دی هرجور بود آوردشان منم محل سگی بهشان نزاشتم
تف بهش
1401/09/14 19:24
//= $member_avatar ?>
مادرشوهرم امد توآشپزخانه کلی معذرت خواهی کرد منم زورم به جایی نرسید گفتم مردم شام سگی میندازن بزار منم دخترو دامادتوه سیر کنم?
1401/09/14 19:25
//= $member_avatar ?>
الان بعداز پنج ماه خواهرشوهرم یه هفتس پشت سرهم زنگ میزنه دعوتمان مکنه منم رد مکنم
1401/09/14 19:26
//= $member_avatar ?>
دی الان زنگ زده شوهرم میگه فرداشب بیاین اینجا
1401/09/14 19:26
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
مادرشوهرم امد توآشپزخانه کلی معذرت خواهی کرد منم زورم به جایی نرسید گفتم مردم شام سگی میندازن بزار م...
???واییییی
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
دمت گرم
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
خوب بهش گفتی
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
وایی چقد خندیدم
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
دمت گرم دختر
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
نه خالش هنو نیامده بود
حتما قال زیاد کردی?
1401/09/14 19:28
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
دی الان زنگ زده شوهرم میگه فرداشب بیاین اینجا
برو ولی هی بشین بگو درد دارم
1401/09/14 19:29
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
مادرشوهرم امد توآشپزخانه کلی معذرت خواهی کرد منم زورم به جایی نرسید گفتم مردم شام سگی میندازن بزار م...