عا باورکن دیشب تا4صب نخابیدم انقد نفخ داشتم ساعت3رفتم تووحیاط دسشویی میگفت چرا میری تو ای سرما???
1401/10/11 22:59
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
قربونت برم چطولی
خدانکنه قشنگم بتو پیاممیدم خوبم???
1401/10/11 22:59
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
میلاد میگه راحت باش گوج نرو تا دسشوییی با ای لش سنگینت?
??????
1401/10/11 22:59
//= $member_avatar ?>
حامله شدمزنگ زد مسئول اینجا گفت یه بچه هست بیاین ببینینش شوهرم گفت خانمم حامله شده اینقدر خوشحال شد باهامون دوست شده چند باری دعوتمون کرد خونه ش وقتی هم اومد دنیا باز گفت بچه دارن
1401/10/11 23:00
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
خدانکنه قشنگم بتو پیاممیدم خوبم???
خداروشکر??
1401/10/11 23:01
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
حامله شدمزنگ زد مسئول اینجا گفت یه بچه هست بیاین ببینینش شوهرم گفت خانمم حامله شده اینقدر خوشحال شد...
منم بعضی وقتا قبلا با اجیم میرفتم براشون اسباب بازی میگرفتم
یاچند روزو اختصاص میدادم میرفتم موهاشونو کوتاه میکردم
خیلی خوب بود
به یکیشون خیلی وابسته بودم خیلییی
هی از اجیم سراغمو میگرفت
وقتی ازدواج کردم بعد چند ماه رفتم ببینمش
گفت بردنش?