آموزش گرفتن پوشک و شیر

418 عضو

آره یکی از همسایه ها بچه ش 4 سالو نیمه هنوز پوشکه

1403/09/05 16:53

3 سال و 3 ماه

1403/09/05 16:53

نه به این چیزا فک نکن خیلی اذیت میشی من 8ماهم بود که پسرم دستش شکست هیچکس کمکم نبود کمر درد خیلی شدید داشتم یهو شلوارش ت خونه درمی‌آورد کارشون میکرد یهو میبردم‌دسشوی دستش کچ بود ت اوج تابستون بود شیلنگ آب می‌گرفت ت دستش تا میومد پایین

1403/09/05 16:53

سالم باشه

1403/09/05 16:54

همین خو،خودم ب زور بلند میشم از جام

1403/09/05 16:54

خیلی ناراحت شدم که کسی نیومد کمکم هم مادرم هم مادرشوهرم خودشون زدن به کوچه علی چپ و نیومدن به شوهرم گفتم اصلا دیگه نمیخام موقع زایمانمم بیان وقتی میشستم زمین با بدبختی بلند میشدم خیلی گریه میکردم

1403/09/05 16:55

حتما اون آرومتره،شوهر من میگه سر کار همه ش در حال سرو کله زدنیم خونه دیگه حوصله ندارم

1403/09/05 16:55

دختر منم دو تا داره،فقط باهاشون بازی میکنه،یکیشون شده چهارپایه ش

1403/09/05 16:56

سخته بخدا

1403/09/05 16:57

ممنون ، همچنین گل پسر شما

1403/09/05 16:57

پ تو هم مث منی کسی رو نداری

1403/09/05 16:58

کلا جو نظام بده اینکه آدم باید مشکلاتش و دم در بذاره شوهر من خیلی صبور بود ولی محیط کارش حوریه که یوقتای اصلا حوصله ندارم و خیلی مذهبی می‌گفت من موندم کجا نماز بخونم همه خونه رو نجس کردی خلاصه چندبار باهاش دعوا کردم دهنش بست 😂😂 گفتم برو بابا انگار بچه رو از خونه بابام آوردم الان بگیری دوسال دیگه بگیری ای دوره رو باید بگذرونیم

1403/09/05 16:58

دقیقا منم دیدم اینجوریه جم کردم

1403/09/05 16:58

اره خیلی عذاب کشیدم الآنم پنج ماهه تقریبا زایمان کردم ایقد اذیت میشم دوتا سرشونه هام درد می‌کنه

1403/09/05 16:59

من مادرم مریضه نمیتونه،مادرشوهرم پیره تو روستاس،کاری هم ازش برنمیاد،خواهرام بچه کوچیک شیرخواره و مدرسه ای دارن،یه شهر دیگه م هستن

1403/09/05 16:59

منم همین روال بود هرکی به یه نحوی نمیتونست که بیاد پیشم خلاصه یه بهانه ای بودبرای نیومدن

1403/09/05 17:00

دقیقا شوهر منم حرفش نجسی خونه س،حق با شماس هر وقت بگیری این نجسی هست حالا بمونه تا بزرگ بشه بازم باید همین مراحل بگذرونی ، پ چ بهتر ک زودتر بگیری تموم شه بره

1403/09/05 17:01

واقعا نمی‌تونستم چشمم در *** بچه باشه ببینم یوقت خرابکاری نکنه ت خونه الان که به حساب خودم 8ماهه گرفتمش هنوز یوقتای ت خونه خرابکاری میکنه

1403/09/05 17:01

خیلی دردناکه همه *** داشته باشی و بی *** باشی،پر *** بی کس

1403/09/05 17:02

اره سعی کن تو این یه ماه اخر که هستی متقاعدش کنی چون بزرگتره و دختره درکش بهتره پسر من خیلی کوچیک بود دوسالش نبود

1403/09/05 17:02

منم دیگه نمیخوام بیان،سزارینی هم هستم،بد گرفتار میشم تنهایی

1403/09/05 17:03

آره خب،سرگرم بازی و تلویزیون میشن نمیگن بعضی وقتا،خواهر منم همین بساط رو داره

1403/09/05 17:04

زبونشونم دومتره ،پسر من خیلی شیطونه من همیشه پا ب پاس بودم یک لحظه ت فاصله کم جلو چشمم از صندلی افتاد دستش شکست میگفتن چه غلطی میکردی که هواست به بچه نبوده پدر شوهر خرمم می‌گفت ب پسرم تصویریمیکرفتا می‌گفت مامانی دستت چیکار کرد

1403/09/05 17:04

سز دوم خیلی سخت تره تا اول

1403/09/05 17:04

من چون فاصله زایمانمم کم بود تمام بافتهای شکمم پاره شده بود

1403/09/05 17:05