من حساب کن تو این شهر غریبم .
درسته دایی ها و مادربزگ و خاله اینام هستن ولی محلشون نمیدم. چون خیلی بهم نامردی کردن. حساب کن دخترخالم حامله بود زنگم میزد میگفت بیا خونه ام این چیزو درست کن اونو برام بیار. منم انجام میدادم به امید اینکه یه روز که حامله بشم اونم برام انجام بده.
ولی انگار ن انگار تا زایمان کرد منه از یاد برد
1401/10/04 19:22