The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مامانی که چشم انتظار یه نی نی نانازه

2 عضو

بلاگ ساخته شد.

سلام من اسمم عادله اس 19سالمه و الان 3سال نیم خونه دارم خیلی سختی کشیدم اما خوب میگذره دیگه من یه بار حامله شدم هنوز یه سال نیم خونه دار بودم وقتی فهمیدم حامله ام خیلی خیلی خیلی خوشحال شدم اما از خواست خدا چیزی طول نکشید که خدا ازم گرفت 7هفته بود و صدای قلب شو شنیدم ماه بعد که رفتم سنو دکتر گفت قلب نداره رشد نکرده و باید کورتاژ کنی منم

1401/10/06 10:58

اومدم خونه بعدش شروع کردم به دوای خونگی خوردن تا هر چیزی که فک کنین من خوردم و برداشتم مبل جابه جا میکردم بدو بدو میکردم شنا میرفتم اما هیچ خبری از خون ریزی سقط نبود

1401/10/06 10:59

بعد دوروز شوهرم و پدر شوهرم زور شدن من از استرس زیاد وتحرکی که تو اون دوروز داشتم ماهیچه های پاهام کلا بسته بود نمیتونستم راه برم دم بیمارستان من کلا پاهام بیحس شد شوهرمو خواهرش زیر بغلمو گرفتن تا داخل منو بردن

1401/10/06 11:01

خیلی خیلی برام سخت بود اخه تو خانواده من چه پدری چه مادری حتی یه بار براشون این اتفاق نیوفتاده بود اما از شانس بدم

1401/10/06 11:02

مامانم متوجه شد اومد خواهر شوهر دیگم اومد خاله هام مامان بزرگم همه اومده بودن اما ملاقاتی نداشم نمیشد منو ببینن منم چون گوشی نداشتم نمیتونستم بهشون تصویری زنگ بزنم

1401/10/06 11:03

خلاصه که من اومدم طلاهامو در اوردم فرم پر کردم لباس عمل تنم کردم منو بردن تو بخش زایشگاه یه ماما مخصوص من بود اومد خون گرفت برای از مایش و سرم بهم وصل کرد دیقا ساعت 4بعد ظهر بود که من بستری شدم تا ساعت 10شب هر دو ساعت دوتا قرص گچی بی مزه میزاشتن زیر زبونم که سر خون ریزی بیوفتم اما من خونریزی اصلا نداشتم هی میو مدن معاینه میکردن خون میدیدن خلاصه یکم دردم گرفت گفتن باید ببریمت اتاق عمل برای کورتاژ منم فقط گریه ?میکردم از ترسم اوردنم تو بخش زایما هیچ *** نبود هم در اتاق عمل باز شد انگار اب سرد ریختن روم کلا از هوش رفتم از ترس فقط دیدم دارن از روی ویلچر برم میدارن بزارنم روی تخت یه تخت جالبی بود دستامو به تخت بستن واز توی انژوکت توی دستم دوتا امپول تزریق کردن اولی فقط یخ کرد دومی هم دکتره گفت الان راحت میخـــــــــابی دیگه چیزی نفهمیدم

1401/10/06 11:09

وقتی بهوش اومدم اصلا درد نداشتم حتی خون ریزی هم نداشتم

1401/10/06 11:09

خلاصه اومدم خونه کلی بهم رسیدن تا ده روز بردنم حموم اینا الانم یک سال نیم از اون موضوع میگذره من بعد 6ماه اقدام کردم اما هنوزه نشدم

1401/10/06 11:10

اخه بغل بیضه هاش رد خیلی کم رنگ بخیه بود اما من اصلا نمیدونستم همچین چیزایی هست برای همین کلا شکه شدم اخه هرموقع بش میگفتم میگفت که رگ بغل پام پاره شده عملم کردن نگو واریکوسل بوده تو سربازی عمل کرده منم کلا داغون شدم گفتم بقیه نمیدونستن تو که میدونستی چرا نرفتی پیگیر بشی یا چرا هرماه که من پریود میشدم هی منو میزدی یا دعوا راه مینداختی هیچی نگفت

1401/10/06 13:07

خلاصه من رفتم برای ای یو ای که کلا ناامید شدم ازین که هی کارام تو هم پیچ میخورد منم کلا غید ای یو ای زدم الانم که واقعا از همه چی خسته کلافه ام دوست ندارم مهمونی برم دوست ندارم تو جمع باشم دلم میخواد تنها باشم دلم میخواد که ازم نپرس اما از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست در دهن مردم نمیشه بست

1401/10/06 18:08

꧁6. سه شنبه. 6دی ماه. ساعت 18꧂

خیلی حس بدی دارم که همش چشم انتظارم برای یه بچه که خدا به خیلیا داده اما قدرشو ندونستن ونخواستن سقط کردن دلم میخواد چشامو ببندم باز کنم ببینم حامله شدم بچه ام به دنیا اومده دارم نازش میکنم بوش میکنم نگاه میکنمش بوش میکنم اما ای دل غافل هـــــــــیـــــــی.........

1401/10/06 18:19

꧁چهارشنبه 7دی ماه ꧂
امروز اصلا جون ندارم نمیدونم چرا زندگیم همه چیم داغون شده یهویی شوهر م میاد خونه همش دعوامون میشه من بی حوصله ام نمیدونم دیگه واقعا کم اوردم دلم میخواد بمیرم هرچی زود تر خسته ام ??

1401/10/07 18:02

꧁سه شنبه 13دی꧂
امروز تست زدم منفی شدش دارم کلافه میشم اخه خدایا چراااااااااااا نمیدی به اونایی که خرج شو ندارن یا توان بزرگ کردن بچه رو ندارن میدی چرا به من نمیدی اخه ای خدا

1401/10/13 12:53

اما هنوزه پریود نشدم زیر دلم تیر میکشه وزیر دلم امروز دل دل کردش نظر سنجی گذاشتم تو پرسش ها 86درصد بارداری گفتن 15درصدم حامله نیستم گفتن نمیدو هستم یانه

1401/10/14 18:21

ارسال شده از

همین الان
نخونده یه ارزو بکن
بسم الله رحمن الرحیم قل هوالله احدالله الصمدلم یلدولم یولدولم یکن له کفواحد.اینوبخون وبفرست اگرنفرستی بقران پشت کردی تنزیل الغزیزالرحیم لتنذرقومأماانذراباوهم فهم غافلون به سه گروه بفرست ببین تا60دقیقه دیگه خدابرات چه میکنه

1401/10/18 11:55

الانم از اون موقع تا سه ماه پیش همه خانواده فک میکردن که من مشکل دارم اما همینکه دکترم برسی کرد سنو نوشت انجام دادم و اینا فهمیدم که من سالمم شوهرم ازمایش دادم دیدیم بلهشوهرم واریکوسل داره اسپرمش ضعیفه حرکتش کمه شکلش نامتعارف اینا خلاصه من کلی گریه کردم تو راه که داشتیم میرفتیم دکتر که سنو ازمایششو نشون بدیم بهش توضیح دادم گفت میدونم گفتم از کجا میدونی گفت من عمل کردم

1401/10/06 13:04