دیشب خونه مادر شوهرم بود داشتم صحبت میکردم گفتم فردا برم آشپزخونه کلی کار داره دست تنهام
یک تعارف نکرد آره من بیام
هم صبح زود فرار کرده بود همه خواب بودن رفته بود خونش مبادا مهرداد مثلا بگه به مهناز یک کمکی بکن
1401/10/14 21:41
//= $member_avatar ?>
البته من انتظار هم ندارم
ولی واقعا *** میسوزه میدونم زایمان کنم میاد ده روز خونم میمونه ک مادر شوهرمم هست
الکی میاد بگه کمک رفتم
1401/10/14 21:42
//= $member_avatar ?>
مگ موقع علی نیومد چند روز وایستاد یک کمک هم نمیکرد همه کارا مادر شوهرم میکرد
بستری هم ک بود یکشب نیومد
1401/10/14 21:43
//= $member_avatar ?>
فقط وقتی مرخص میشدیم میومدیم خونه میومد
1401/10/14 21:43
//= $member_avatar ?>
مهرداد گفتم اینسری اگر زایمان کنم ورداری بیاریش بیمارستان رو بدی یا دوران زاجی ام بمونه وای ب حالت?
1401/10/14 21:44
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
گفتم راهشو دیگه ??
یکسری یکی بود تاپیک زده بود یکچیزی گفت مگر خندیدم بهش
میگفت شوهرم بچه نمیخاد با کاندوم جلوگیری میکنه
بعد وقتی میخوابه میرم با سرنگ آب شو از کاندوم میکشم میریزم تو واژنم دعا کنید حامله بشم
??????
1401/10/14 21:47
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
جدیدا قد و وزنش رو گرفتی؟ 18 ماهگی قد و وزنش چقدر بود
سلام پری جون خوش اومدی شاهرخ خوبه
1401/10/14 22:23
//= $member_avatar ?>
پاسخ به
یکسری یکی بود تاپیک زده بود یکچیزی گفت مگر خندیدم بهش میگفت شوهرم بچه نمیخاد با کاندوم جلوگیری میک...