با رفتنم و ساک و بچه به بقل مادرم فهمید چخبره شروع کرد زدن تو سر و صورت خودش که چیشده دیگه ابرومون به کل رفت حتما تو مققصر بودی سعی کردم ارومش کنم و همه چیو توضیح دادم اما اخر همه ماجرا مامانم گفت تقصیر خودت بوده حتما کم گذاشتی براش باید میپرسیدی ازش همون موقع که فهمیدی ببینی چه چیزی ازت میخواسته و توی تو ندیده اما توی اون دختر دیده ؟!اونجا فهمیدم کلا توضیح دادن اشتباست دیگه مدرک بالاتر از اینکه مچشونو رو کردم؟!مگه همسرم محبتا و از خودم زدنای منو دید دیدم تو زمونه ما ما زنا اگه خودمون به خودمون ارزش ندبم هیچکس نمیده همش باید زیر سلطه پدر.داداش.همسر و حرف مردم باشیم پس کی زندگی کنیم؟!مامانم میگف بابات پیر شده الان از پس خودمونم برنمیاد تو الان با یه بچه چیکار کنیم ؟!حس سربار بودن سخته اما من دوسال تحمل کردم درد خیانت شوهرمو بخاطر اینکه سربار نباشم تصمیمم گرفتم که یه خونه اجاره کنم برای خودمو بچم هنریم که یادگرفتم خداروشکر کارش تو خونست و درامد دارم ازش الان با اینکه درگیر دادگاهم خیالم اسودست دیگه حرف مردم برام مهم نیست و بخاطر خودمو بچم زندگی میکنم بخاطر هیچکس از خودم نمیزنم پس...
برای مشاهده پاسخ های این پرسش به لینک زیر مراجعه کنید:
"لینک قابل نمایش نیست"s/qa?q=2071405
1403/06/04 15:46