مرداد ماهی ها ۱۴۰۱

14 عضو

😅ناراحت نشدم ولی نمیدونم چرا ی حس بدی گرفتم

1403/05/25 21:14

حق داری

1403/05/25 21:14

مخصوصا وقتی بعد از شام قرار بود بریم خونه ی خواهرشوهر بزرگه ب شوهرم گفتم میری گفت ن نمیرم تو برو

1403/05/25 21:14

میدونی حس های بد گذران

1403/05/25 21:15

یه لحظه ناراحت شدی حق هم داشتی ولی خب این حس ها نهایت نیم ساعت طول میکشه

1403/05/25 21:16

عمه ی دومادشون فوت کرده راهشون دوره می‌خواستیم بریم خونه ی خواهرشوهرم ی سر بهشون بزنیم گفتیم بعد از شام بریم خواهرشوهرم گفت بریم بعد شوهرم گفت بیا برسونمت مادرش گفت نمیخواد برین فلان علیه

1403/05/25 21:16

خب

1403/05/25 21:17

خلاصه اینکه مادرشوهرم راضی شد گفت باشه پس باهم برین

1403/05/25 21:17

بخاطر همین من فک میکردم میره

1403/05/25 21:17

جاریم و برادرشوهرمم بودن

1403/05/25 21:17

خب

1403/05/25 21:17

جلو اونا گفت نمیرم تو میری برو بعد گفتم باشه دیگه برادرشوهرم اصرار کرد ک بریم گفت مام میخوایم بریم

1403/05/25 21:18

مادرشوهرمم دوباره شروع کرد ب غر زدن

1403/05/25 21:18

چی میگفت؟

1403/05/25 21:20

گفت ببخشید اون فاحشه کیه ک من برم براش فاتحه بخونم گفت الان دیگه بزرگترا می‌مونن تو خونه هرکس دلش خواست میره فاتحه خونی و عیادت اینا

1403/05/25 21:20

😑دامادشون پسر خاله ی منه

1403/05/25 21:20

فامیل اونام هست دیگه

1403/05/25 21:21

چه بد دهن😑

1403/05/25 21:21

بخاطر این ک با دخترش دعوا کرد دخترش اومده بود خونه ی مادرش قهر بود ی روز موند فرداش رفت

1403/05/25 21:21

خیلی بدم اومد

1403/05/25 21:21

هرچی ک بود اون الان فوت کرده

1403/05/25 21:21

منظور خواهرشوهرت؟

1403/05/25 21:21

میگف عمه اش ک سهله کل خاندانش بمیرن نمیرم

1403/05/25 21:22

عاره

1403/05/25 21:22

اووووه بیخیال نازی

1403/05/25 21:22