The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

دلتنگتم کوچولوی من زود بیا

7 عضو

بلاگ ساخته شد.

هنوز مادر نشدم، امامیدانم که خیلی دلم برای کودک نداشته ام تنگ شده.دلم لک زده برای کودکی که جای خالی اش تنها دغدغه ی زندگی ام شده.این روزهاتنها خدا میداند ومیبیندکه مادرانگی هایم راچگونه درتنهایی وخلوتم بروز میدهم.
باکودک نداشته ام راه میروم وحرف میزنم ومدام زیر لب میگویم کی ازپیش خدامی آیی؟ملاقاتت باخدا تمام نشد؟؟؟
آه نمی دانی اینجا برای نداشتنت هزار راه نرفته رامیروم تا تورا به دست آورم.میدانی فرزندم تا پای جان هم برای داشتنت رفتم.
تمام گفته ها وناگفته ها را تحمل کردم تا روزی تورا درآغوش بگیرم این روزها همه به مادرانشان هدیه می دهند ، من اماازتومی خواهم خودت رابه من هدیه کنی...!
بیاکه دیگر تاب نگاه های سنگین جماعت راندارم...!امسال هم گذشت ونیامدی ومادرنشدم.اما هیچکس نمیداند حسه مادرانگی ازتمنای وجودم لبریزشده.هیچ *** نمیداند درونم داغ نداشتنت مثل کوه آتشفشان درحاله انفجاراست.فرزندم اینجابرای داشتنت دست به هرکاری زده ام.هزاردردرامتحمل شدم.انصاف نیست کسی را که برایت این همه بی تابی میکندرابیشترازاین چشم انتظاربگذاری.
من خودم راهمین حالا مادر میدانم به خاطره حسی که برای داشتنت از وجودم لبریزشده به خاطره تمام سختی هایی که برای داشتنت از یک مادر واقعی بیشتر کشیدم.بی منت...
اما هیچکس مرا مادر خطاب نمیکند،میدانی  تاتورانداشته باشم هیچکس مرامادربه حساب نمیاورد،عزیزترین آرزویم؛بیا ورویاهایمرا سروسامان بده!

1401/10/10 00:59

گاهی وقتها دلم میخواد تو باشی و در خلوت خودم عروسکم بغل میکنم ک تمرین کنم برای داشتنت مامان قربون دست و پاهای کوچولوت بشه بیا با اون تو پاهای کوچولوت ک دنیا و زندگیم تغییر بده جونم برات میدم

1401/10/10 01:01

امشب خیلی دلم گرفته نمیدونم ناامیدم یا خسته ام دلم میخواست خدایا تورا ب من میداد ک موقعی ک از همه خسته بودم تو را نگاه میکردم همه چی فراموش میکردم
خدایا ازت خواهش میکنم یه کوچولو بهم بده دیگه طاقت ندارم ?

1401/10/10 01:02

دختر یاپسر قشنگم امروز برای تو ک ندارمت مینویسم
یه روز صبح در تاریخ 11/06/1401
از خواب بیدار شدم شب قبلش خیلی شکمم درد میکرد همش احساس میکردم تو دلی دارم شب قبلش خیلی حالم بد بود بابا حسین صدا کردم نیومد دلم ازش شکست?دلم تورا خواست? ولی نمیدونستم تو هم نبودی فقط در خیالاتم هستی خیلی قرص میخوردم خیلی امپول میزدم من همون شب صبحش ک بیدار شدم رفتم سراغ پاسپورتم دلم از همه چی شکسته بود پاسپورتم برداشتم تاریخ هم نداشت ??? ب بابات گفتم میخوام برم کربلا گفت برو تا یکم تنها بمونم ? گفتم بریم با من اومد رفتم کافی نت گفت تاریخ نداره پاسپورت گفت برو پلیس+10 کلی گریه کردم رفتم با باباحسین هم قهر بودم ولی تو ماشینش نشسته بودم ? رفتم کارم انجام داد اومدم با خوشحالی کافی نت نتونست برام کافی نت انجام بده رفتم یه کافی نت دیگه اونم گفت سایت بسته است گفتم خدایا دلم میخواد برم حرم اقا را از نزدیک بگیرم تو دلم داشتم با خودم حرف میزدم ک با کافی نتیه دعوا کردم پاسپورت گرفتم واسه خودم باگوشی ثبت نام اربیعن کردم
دو روز بعدش من رفتم برای کربلا
ولی لحظه ب لحظه ک دور میشدم دلم برای بابا حسین خیلی خیلی تنگ میشد چاره نداشتم میخواستم برم حرم اقا تا تورا ب من بده
کلا بابا حسین دومیلیون پول داشت 1700 ب من داد 300 خودش برداشت البته خودم بهش دادم گفتم دارم پیاده میرم با همسایمون رفتیم یه شب تو بیابون عقب ماشینش خوابیدم یه شب هم تو موکب لب مرز مریوان کردستان خوابیدم ولی خیلی دلتنگ بابا حسین بودم من رفتم فردا صبح از مرز خارج شدم دلم پر میزد ک برسم کربلا خلاصه بعد دوز رسیدیم کربلا تا رسیدم اول برای تودلی مامان بابا لباس سبزی خریدم ک روش نوشته بود یا حضرت علی اصغر
من رفتم زیارت حضرت ابولفضل کلی گریه کردم تو اون همه شلوغی تو اون همه فشار من دستم ب ضریح رسید پلاستیک تو دستم زدم ب حرم برای بابا حسین دایی محمد شوهرخاله حامد هم یه اویز ماشین خریده بودم ک برای دایی کریم بعدش پیراهن خریدم چون ندیده بودم چیزی براش بخرم خلاصه و یه پوش سبز برای تو خریده بودم ک زودتر بیای مامانی خلاصه من اومدم بیرون وقتی نگاه وسایلام کردم دیدم لباست نیست کلی گریه کردم رفتم ب همسایمون ک همرامون بود گفتم دید ناراحتم گفت ناراحت نباش حضرت ابولفضل لباس ازت گرفته تا بچه را بهت بده خلاصه کلی گریه کردم این بهم گفت گفتم خدایا ب همه بچه بده ب منم بده خیلی خوشحال بودم وقتی این حرف بهم زده بود خلاصه اونجا قول اقا دادم گفتم هر وقت دنیا اومدی ببرمت پیش اقا تا بگم چیزی ک ازت خواستم بهم دادی یادت

1401/10/10 01:34

باشه کربلا هم خواستم ببرمت.
ک دیگه رفتیم نجف و کوفه .... و در اخر رفتیم کاظمین رفتم ک رفتم لباسهام شستم اومدم بالا دیدم یه دختر سنش بالا بود ??????کلط گریه میکرد برای تو دلیش مامانی دلم خیلی سوخت میگن درد کشیده طبیبه باهاش حرف زدم گفتم منم مثل خودتم کلی حرف زدم ولی دلش خیلی شکسته بود شبش رفتم حرم کلی براش دعا کردم ولی اومیدوارم ک حالا مامان شده باشه منم تو خیالم ک تو دلم تورا دارم ولی فردا اون روز اومدیم بسمت مرز باشماق الان یادم اومد مریوان نبود
ولی ناگفته نمونه همسایه ایمون خیلی اذیتم کردن گریه میکردم میخواستم تنها بشم دلم شکستن ولی چاره نداشتم تحمل کردم موندم حرفها را شنیدم خوردم تا تو واتس اپ ب بابا حسین گفته بودم ک بیاد دنبالم ناگفته نمونه دل بابا حسین هم خیلی برام تنگ شده بود بابا حسین اومد مرز باشماق شبش تو موکب خوابیدم صبح حرکت کردم اومدیم ک تو را شکم درد داشتم ک دیدم این ماه هم ماهانه شدم خبری از تودلی نبود یکم ناراحت شدم گفتم خدا خودش میده این همه راه رفتم با پای برهنه برگشتم بی جوابم نمیزاره تا الان جواب نگرفتم ولی من دلم خیلی روشنه مامانی میدونم میای ولی من عجله دارم ????

1401/10/10 01:34

یه روز شهاد امام حسن بود اش پختم برات گاونری برات نذر کردم وقتی فهمیدم حامله ام بخرم ببندم تا بزرگ بشع کقتی تو اومدی وارد زندگی من و بابا حسین بشی برات قربونی کنیم 7 تا بدیم خونه فقیرا بقیه اش هم غذا درست کنیم برات شب 6 بگیرم (ما شمال 5 روز بگذره شب شش جشن میگیریم )
تا همه بیان یه خاطر خوب از ب دنیا اومدنت تو ذهنشون باشع
بیا ک دلم برای قدمهای کوچولوت تنگ شده بیا ک خیلی نیاز بهت دارم تمام وجودم ??

1401/10/10 01:38

خدایا ناامیدم نکن حالا ک اومدم در خونه امیدت ?

1401/10/10 01:39

خیلی با نوشتن حالم بهتر شد انگار اینجا دفترخاطرات من هست که کسی نمیتونه بهش دسترسی داشته باشه ?میتونم اینما بنویسم

1401/10/10 01:40

سلام بچه ها من چند وقته نمیام نی نی سایت چون دکتر بهم گفته فعلا نمیتونم حامله بشم خیلی حالم بد میشه بخاطر همین نیستم دوستتون دارم انشالله همه منتظرا دستشون پر بشه

1401/11/05 22:50

بچه ها سلام ??
دیروز باید پریود میشدم نشدم من 13 باید میشدم الان 14 حامله هم نیستم اصلا بی بی چک هم نزدم چون میدونم نیستم دکتر بهم گفت نمیشم ولی پریودمم نامنظم شده همیشه میگفتم خدا راشکر حداقل پریودهام منظمه اینم بهم خورد برام دعا کنید بچه ها ?

1401/11/14 15:36

سلام من از فردا 21 تیر دوباره دارم میرم دکتر برای اقدام برام دعا کنید محتاجم ب دعاهای قشنگتون با دلهای پاکتون ?

1402/04/20 13:31

من دوباره بعد چند وقت رفتم دکتر دوباره بهم امپول زد ک باردار بشم ولی من دوستداشتم ای وی اف کنم یهو حامله بشم من ک اصلا امیدی ندارم ب این امپولا خیلی دلم زود بچه میخواد نمیدونم چرا همش دلم اشوبه دلم بچه میخواد رفتم بازار لباس بچه دیدم چهارتا باهم خریدم

1403/05/09 22:46

نمیدونم میترسم بمیرم این حسرت تو دلم بمونه نتونم بچه دار بشم 😭

1403/05/09 22:46

خدایا خودت کمکم کن

1403/05/09 22:46

من دیگه خیلی از فکر خیال خسته شدم حالم بده تصمیم گرفتم خودم مشغول کار کنم میرم ارایشگاه ‌کاشت مژه یاد میگیرم با کار خودم سرگرم میکنم همین ک شب میشع دوباره من دلتنگ میشم ? حالم بد میشه تا صبح بفکر بچه ام ?

1401/11/14 15:34

سلام من اومدم

1403/05/09 22:44