The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

مامانای اینده🤰🏻🌱

98 عضو

پاسخ به

ای بابا حالا دیگه نمیخوای بری سونو

سلام چرا شوهرم نمیزاره بندازمش میگ یه هفته دیگ وایستا میبرمت مشهد سنو بعد دارو بخور ک خودش بیوفته

1401/10/30 10:35

پاسخ به

زعفران، گل گاو زبون بخور میوفته ولی عجله نکن نرو کوتاژ اون بچه گندیده میشه خودش میوفته

انشاالله ک سنو بعدی بگن رشد کرده?

1401/10/30 10:35

پاسخ به

انشاالله ک سنو بعدی بگن رشد کرده?

آره انشالله به حق فاطمه زهرا سالمه فقط اگه رفتی سونو بگو سونو واژینال کنن که دقیق

1401/10/30 10:37

پاسخ به

آره انشالله به حق فاطمه زهرا سالمه فقط اگه رفتی سونو بگو سونو واژینال کنن که دقیق

انشالله ?خو دیروز سنو قلب رفتم دید نمیزنه واژینال گرف

1401/10/30 10:38

پاسخ به

انشالله ?خو دیروز سنو قلب رفتم دید نمیزنه واژینال گرف

چی بگم عزیزم نمیخام نا امیدت کنم ولی منم سقط های قبلم عین تو بود

1401/10/30 10:39

انشالله یکی دیگه سالم میشه من چی پس چهارتا سقط داشتم

1401/10/30 10:39

پاسخ به

چی بگم عزیزم نمیخام نا امیدت کنم ولی منم سقط های قبلم عین تو بود

?افسردگی گرفتم روانم بهم ریخته همش عصبی ام و دعوا میکنم

1401/10/30 11:11

پاسخ به

انشالله یکی دیگه سالم میشه من چی پس چهارتا سقط داشتم

بچه داری الان؟

1401/10/30 11:12

پاسخ به

?افسردگی گرفتم روانم بهم ریخته همش عصبی ام و دعوا میکنم

هنوز وقت داری مگه سن چقدر که ناامیدی انشالله یکی دیگه تحت نظر دکتر باش بعد سه ماه باز حامله شو

1401/10/30 11:13

پاسخ به

بچه داری الان؟

یک دختر6ساله دارم بعد دخترم چهارتا سقط داشتم

1401/10/30 11:13

پاسخ به

هنوز وقت داری مگه سن چقدر که ناامیدی انشالله یکی دیگه تحت نظر دکتر باش بعد سه ماه باز حامله شو

21سالمه

1401/10/30 11:14

پاسخ به

یک دختر6ساله دارم بعد دخترم چهارتا سقط داشتم

خو خوبه بچه اولت سقط نبوده من اگ بچه داشتم بعد سقط غصه ای نداشتم الان خیلی میترسم

1401/10/30 11:14

پاسخ به

21سالمه

خب هنوز وقت داری عزیزم انشالله سه ماه دیگه باز اقدام کن

1401/10/30 11:15

پاسخ به

خب هنوز وقت داری عزیزم انشالله سه ماه دیگه باز اقدام کن

انشاالله منک تا سه ماه دیگ طاقت نمیارم بعدش باز معلوم نیس بگیره یا نه?

1401/10/30 11:17

پاسخ به

خو خوبه بچه اولت سقط نبوده من اگ بچه داشتم بعد سقط غصه ای نداشتم الان خیلی میترسم

نگووو انشالله کسی این درد نکشه خیلی سخته مردم زنده میشودم حرفای اطرافیان شوهر همش عذابه واست

1401/10/30 11:18

ولی خودت شوهرت حتما چکاپ کلی برین میگن بچه های که قلب تشکیل نمیشه اسپرم ظعیفه

1401/10/30 11:18

پاسخ به

انشاالله منک تا سه ماه دیگ طاقت نمیارم بعدش باز معلوم نیس بگیره یا نه?

نه مطمن باش بعدی زود میگیره اول که میخای حامله بشی کمی طولانی میشه دیگه رحم آمادگی باردلری داره انشالله بعدی زود میشه

1401/10/30 11:18

پاسخ به

انشاالله ک سنو بعدی بگن رشد کرده?

اره دقیقا

1401/10/30 15:02

بعد سقط میگن درصد حاملگی خیلی بالاست منکه دیگه بعد سقطم جلوگیری نداشتم وهمون ماه حامله شدم

1401/10/30 15:05

پاسخ به

بعد سقط میگن درصد حاملگی خیلی بالاست منکه دیگه بعد سقطم جلوگیری نداشتم وهمون ماه حامله شدم

خب الان مشکلی نداری؟ منم نمیتونم صبر کنم 3ماه همین ک خوب بشم اقدام میکنم

1401/10/30 15:20

پاسخ به

خب الان مشکلی نداری؟ منم نمیتونم صبر کنم 3ماه همین ک خوب بشم اقدام میکنم

نه خداروشکر همه چیز خوب بود قلبشم تشکیل شده

1401/10/30 15:24

خاطرات یک جنین...

5 اکتبر
امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمده‌ام. و قرار است که دختر باشم: با موهای بور و چشم‌های آبی. تقریباً همه چیز دربارۀ من مقدّر شده است؛ حتی اینکه قرار است عاشق گل‌ها باشم.

19 اکتبر
بعضی‌ها می‌گویند که من هنوز انسان واقعی نیستم و فقط مادرم وجود دارد. ولی من هم آدمم، درست همان طور که یک خُرده‌نان هم نان است. مادرم هست؛ من هم هستم.

23 اکتبر
همین الان دهانم دارد باز می‌شود. فکرش را بکنید: ظرف حدود یک سال می‌توانم بخندم و بعدش هم حرف بزنم. می‌دانم اولین کلمه‌ای که یاد بگیرم چیست: ماما.

25 اکتبر
امروز قلبم خودبه‌خود شروع کرد به زدن. از حالا تا آخر عمرم آرام و بی‌وقفه می‌زند و بعد از چندین و چند سال، یک روز می‌ایستد و آن موقع، من می‌میرم.

2 نوامبر
هر روز دارم کمی بزرگ‌تر می‌شوم. دست و پاهایم دارند شکل می‌گیرند. ولی هنوز باید خیلی صبر کنم تا قدّم به دست‌های مادرم برسد؛ تا این دست‌های کوچک بتوانند گل بچینند و پدرم را در بغل بگیرند.

12 نوامبر
دست‌هایم دارند انگشت درمی‌آورند. چه کوچولو و نازند! با این انگشت‌ها می‌توانم موهای مادرم را نوازش کنم.

20 نوامبر
تازه امروز دکتر به مامانم گفت که من دارم اینجا، زیر قلبش زندگی می‌کنم. وای! حتماً چقدر خوشحال شده! خوشحالی مامان؟

25 نوامبر
لابد بابا و مامانم دارند برایم اسم انتخاب می‌کنند، ولی حتی نمی‌دانند من دخترم یا پسر. من دوست دارم اسمم کَتی باشد. دیگر این‌قدرها بزرگ شده‌ام.

10 دسامبر
موهایم دارد رشد می‌کند: صاف و روشن و براق. نمی‌دانم مامان چه‌جور موهایی دارد.

13 دسامبر
کم‌کم می‌توانم ببینم. دوروبرم تاریک است. وقتی مامان به دنیایم بیاورد، همه‌جا آفتابی و پر از گل است. ولی من بیشتر از همه دوست دارم مامانم را ببینم. چه‌شکلی هستی مامان؟

24 دسامبر
نمی‌دانم مامان صدای پچ‌پچ قلبم را می‌شنود یا نه. بعضی بچه‌ها موقع تولد کمی مریض‌احوال‌اند. ولی قلب من قوی و محکم است و مرتب می‌زند: تاپ، تاپ... . دخترکوچولوی سالمی داری، مامان!

28 دسامبر
امروز مادرم من را کشت.

?مترجم: احمد عبدالله زاده

⚠️سالانه در کشور ما بیش از 759 هزار جنین به صورت غیرقانونی کشته می شوند. این زندگینامه، برای آنها هم هست...

#جنایت_سقط_جنین
#حق_حیات

1401/10/30 15:24

پاسخ به

خاطرات یک جنین... 5 اکتبر امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمده‌ا...

وای بچه ها اینو بخونید

1401/10/30 15:25

پاسخ به

خاطرات یک جنین... 5 اکتبر امروز زندگی من آغاز شد. پدر و مادرم هنوز خبر ندارند؛ ولی من به وجود آمده‌ا...

وای یعنی مادرش سقط کرده

1401/10/30 15:54

پاسخ به

وای یعنی مادرش سقط کرده

اره?

1401/10/30 15:56