پاسخ به چرا
ما صبح رفتیم خونه مامان بزرگم؛ داخل اسنپ ک نشستیم؛ گوشیم دستم بود وقتی خواستم پول دربیارم از کیفم
گوشیمو گذاشتم زمین
یادم رفته بود بردارمش؛ وای وقتی رفتیم نشستیم
گوشی مامانم زنگ خورد نامزدم بود گفت خالع ب مریم بگو گوشیتو جواب بده
نگا کیفم کردم دیدم گوشیم نیس
وای هرچی میگشتم نمیدیدم
فهمیدم یادم رفته انقد گریهههه کردم
نامزدم دید اروم نمیگیرم بلند شد اومد
میگفت عیب ندارع خودم دلم میسوخت
همش اشکککک میریختم هرچیمممم زنگ میزدیم ج نمیداد
تا نیم ساعت پیش اوردش درخونه
انقددددد خوشحال شدم ک فقط خدا میدونه
1401/10/23 22:39