The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان استپ حافظه

2 عضو

بلاگ ساخته شد.

+اه داداش توکه میدونی بری بازسعید دور برمیداره منو میزنه میشه نری
_اخه دردونه چ جوری نرم باورکن این 70روزو اصن نمیشه کاریش کرد برو خداتچشکر کن تونستم باپول این 2سالو بخرم ولی اموزشی روباید برم عزیزم، یه هفتس دارم باهات حرف میزنم بخدا به خان داداش سپردم حواسش بهت باشه توهم خیلی جلو چشم سعید نباش تا تموم شه باشه اجی
+باشه، قول بده بهم هرروز زنگ بزنی خب،
_باشه چشم
+حامدی
_جون دل حامد
+دلم برات تنگ میشه?
_الهی قربون دل کوچولوت برم دل منم برات تنگ میشه بگیر بخواب خواهری صبح میخوام برم سختش نکن عزیزم توکه میدونی دل داداش به نفسای توبنده بخواب قربون شکلت بخواب
.
بابفض اشک چشمامو بستم میدونستم این 70روز سخت ترین روزای زندگی منه وحشتناک به حامد وابسطه بودم (حامد داداشمه 24سالشه، چون درس میخوند الان داره میره سربازی البت حامد یه قل هم داره الان ایران نیست والمانه سربازیشو همون 18سالگیش رفت وبدشک رف خارج تادرس بخونه)
من اخرین فرزند این خانوادم وته تغاری و تک دختر خانواده ای ک مث بقیه خانواده هانیست وشبیهشونم شاید نباشه اصن من پریسام فرزند9این خانواده منو داداشام همه باهم تو یه خونه زندگی میکنیم دایه ازمون مراقبت میکنه ماهمه بچه های یه مردیم ولی ازمادرای مختلف چون اقا خیلی خوشگذرون بوده ازمورچه مونث هم نگذشته ماشدیم حاصل این خوشگزرونی ها وچون از زنای عقدیش نبودیم هممونو دیپورت کرده ایران ک جلو چشمش نباشیم این ازخانواده من.اونقد به این چیزافک کردم تاخوابم برد
+اه خدا باز صبح شدو مدرسه چقد من بدبختم.هین غرزدن یادم اومد ک امروز حامد میره پس سریع بلند شدم و لباس پوشیده هول هول پریدم پایین چند بارم سکندری خوردم روپله ها کسیو توپذیرایی ندیدم پس مث همیشه سرخرو کج کردمو رفتم سمت حیاط

1401/10/20 22:24

همه دور میز وسط حیاط نشسته بودن اما حامد نبود رسیدم بهشون
+حامد کو
_اول صبح بخیر بگو دختر بابا
+ببخشید صبح بخیر حامد کو
_رف
+چرا من ک خدافظی نکردم باهاش
_ساعت 5صبح رف دیشب خداحافظی میکردی دیگ پری بیابشین الان صبحانتو بخور ک الان امین وامیر راه می افتن ها بدو
+میل ندارم
سرمو انداختم پایینو بی حرف رفتم سمت درتا امیرو امین بیان(اره ایناهم دوقلو هستن وهمسان حامدو عماد ناهمسانن)بد 10دقیقه اومدن وزدیم بیرون از خونه خیلی فاصله ی نبود ازخونه تامدرسه ولی به دستور صداعظم سعید خان حتما باید وردو خروجم بایکی از مردای خونه میبود وگرنه مرگم حتمی بود منکه ندیدم ولی دایه میگه اخلاقش ورفتارشو چهرش دقیقا به پدرمون رفته خدافظی کردمو اومدم توحیاط ورفتم توکلاس حسنا هنوز نیومده بود باهمه دوست بودم ومیگفتم میخندیدم اما حسنا تنهادوستی بود ک خیلی صمیمی بودیم اینم بخاطر خان داداش سهیل بود ک باداداش حسنا دوست بود
_سلام پرپر جون خودم چطولیییی
+افتضاح داغون
_بازسعیدپرپرت کرده
+نه باباحامد رف اموزشی بد اعصابم ک **یه
_کی میاد
+دوماه ونیم دیگ
_ولش باو دوماه چیزی نی میگذره هستی امروز بریم بیرون دور دور
+رومودش نیستم خدایی باشه روزدیگه
_پری توروخدا بیامیدونی ک این داداش سه پیچ من تنهایی نمیزاره بد چن وقت بارسول قرار گذاشتم بیادگه میگیم میریم کتاب خونه میدون ....
+اوکی باش پس مستقیم میام کتاب خونه بدازاون ور بریم ولی ی ساعت بیشترنشه ها
_چشم عشقولی من اووم ماچ??

سلام دایه خوبی،
-سلام دخترگلم خسته نباشی
ممنون دایه خان داداش اومد بگو کارش دارم
_چشم برواستراحتتو بکن خیلی هم دم پر سعید نشو الان حامد نیست باز اذیتت نکنه
سری تکون دادمو بی حرف رفتم سمت پله های بالایعنی قشنگ همه میدونن حامد نیس من دهنم گ....یدس ازدست داداش خوبم

1401/10/21 01:31

بااعصابی داغون وارد خونه شدمو محکم دراتاقمو بستم دختره عوضی معلوم نیس کدوم گوری رف هرچی هم بهش زنگ میزنم ریجکت میکنه به جهنم اصن هرکارمیکردم اروم نمیشدم لباسامو دراوردمو پریدم توحموم تااتیشم یکم بخوابه دوست داشتم بزنم مغزشوبیارم پایین بعد یه دوش پرحرص اومدم بیرون بعدکارای مربوطه نشستم به درس خوندن تاحواسم پرت بشه هرچی بیشتر میگذشت استرسم زیاد ترمیشد نمیدونم ازچی بوداصن. حسنا هم بعد از ساعت 7گوشیش خاموش شد.
_پریسا پاشو بیچاره شدی
+چیشده نرگس
_ احسان داداش حسنا اومده میگه حسنا هنوز نرفته خونه گفته میخوادباتوبره استخر پاشو ک بیچاره شدی
+یاخدا ساعت چنده مگه بخدامن ازش خبر ندارم
_فعلا بیاپایین ک کارت زاره
لباس کرتب پوشیدمو بانرگس اومدیم پایین همه تو قسمت انتهایی خونه جمع شده بودن خداروشکر خبری از سعید نبود همین مورد یکم استرسمو کم میکرداروم وسربه زیر سلام کردم امابادادی ک احسان سرم کشید یه متر پریدم بالا
_شمادوتا خر کدوم کوری رفتین ک حسنا هنوز برنگشته ها مگه قرارنبوده برین استخر
اشکام شرشرمیریخت پایین ودست وپامو گم کرده بودم چشمام رو تک تک داداشام میگشت خیلی اروم پشت نرگس سنگر گرفتم ک باداد بعدیش روح ازتنم دراومد
_دهنتو باز کن زر بزن پریسا، حسناکجاست
+نمیدونم
صدای پندار دراومدایندفعه یعنی چی ک نمیدونی مگه باهم نبودین
+چرابودیم ولی خب حسنا رف بیرون گف الان برمیگرده بد دیگ برنگشت منم هرچی منتظرش موندم نیومد اومدم خونه گوشیشم از 7خاموش شده
باصدای یاخداویاحسین بقیه سرمو اوردم بالا هرکی یه چیزی میگف احتمال بیشترشونم رواین بود ک بخاطر شغل احسان دزدیده باشن ازترسم جرات نداشتم بگم اشتباه میکنین بارسول قرارداشت مث سگ میترسیدم
چقدر تواون حالت نشسته بودمو نمیدونم بعد کلی جیغ وداد وسروصدا ک خانواده امیری(پدرو مادر حسنا)انجام دادن و احسان هم یه سیلی از پدرش خورد و گف تو دیگ پسرمن نیستی دخترمو پیداکنو از زندگیمون گمشو بیرون همه بع چشم دیدیم ک پشت احسان لرزید ازاین حرف پدرش سرشو زیر انداخت و چشم گفت ورف وبعدشم همه کم کم متفرق شدن ازخوشانسیم بود ک سعید امشب مهمونی بود تواین بلبشو نبود وگرنه یه جای سالم نداشتم الان تصمیمو گرفتم میخواستم برم همه چیو به خانداداش بگم اینجوری بهتره
+اجازه هست بیام تو
باصدای داداش به خودم اومدمو وارد اتاقش شدم دراز کشیده بود روتخت و یه کیسه اب گرم گزاشته بود روچشماش از سهیل همیشه اروم وخندون این پریشچنی واین حال بعید بود اروم اروم اشکام میریحت

1401/10/21 16:07